انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :سنگر خاطرات ۲۷
نویسنده :کاربر حذف شده 2750


🔹🔶🔷سنگر خاطرات🔶🔷🔸



⬅️ راه و رسم من



👤 شهید شیر علی راشکی



📖 بعد از شیمیایی شدن٬ روزی شهید راشکی به خانه ی ما آمده بود. چشمانش آبریزش داشت و سرفه های خفیف اما پی در پی راحتش نمی گذاشت.

با همان مهربانی همیشگی٬ علی رغم این که قادر نبود به دلیل هجوم بی امان سرفه که امانش را بریده بود٬ راحت حرف بزند؛ برایم صحبت می کرد. اذان ظهر که شد٬ چون همیشه که عاشقانه به سوی نماز می شتافت؛ وضو کرد و ایستاد به نماز. اما سرفه واقعا بی امانش کرده بود. در میانه ی نماز آن قدر حالش بد شد که انگار داشت می افتاد. خواستم به او کمک کنم٬ اما او ایستاد و شدت سرفه و ریزش آبشار اشک هایش را تحمل کرد تا نماز پایان گرفت. سلام نماز را که گفت٬ رو کردم به او که: ترسیدم٬ آخر هر لحظه ممکن بود بیفتی.

با لبخند همیشگی در حالی که سرفه اش پی در پی صدای صحبت کردن را از وی بریدند جواب داد: هم اکنون به یاد این شعر حافظ افتادم:

مگر به تیغ اجل خیمه بر کنم ورنه

رمیدن از در دوست٬ نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر در این آستان نهادم روی

فراز مسند خورشید تکیه گاه من است



📚 منبع: کتاب سیره ی شهدای دفاع مقدس



📘 ج۱۴



🔖 ص۲۱۲-۲۱۳