انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :♣♣دختر ی که چهره زیبایی نداشت ♣♣
نویسنده :جمعه موعود


0000ff;">شاهزاده ای تصمیم گرفت ازدواج کند......

و موضوع را به وزیر دربار که از هوش بالایی برخوردار بود در میان گذاشت..
 
وزیر دستور داد تا تمام دختران شهر هرکدام غذایی بپزند و برای شاهزاده بیاورند......
 
روز موعود فرا رسید و دختران شهر هرکدام با غذای لذیذ خود آمده بودند تا بخت خود را امتحان کنند........
 
در میان آنها دختر ی بود که چهره زیبایی نداشت و همه وی را مسخره میکردند و با زخم زبانشان او را آزار میدادند........
 
از قضا شاهزاده به سراغ دختر میرود و به او میگوید تو چگونه به خودت اجازه جسارت داده ای مگر نمیدانی من شاهزاده ام و زن من باید زیبا باشد........
 
در این لحظه اشک از چشمان دختر جاری میشود و با التماس میگوید سرورم شما کمی از غذای من میل کنید.......
 
با مساعدت آن غذا را میل میکند و از دست پخت دختر خوشش می آید و به دختر میگوید : راز این غذای دلچسب چیست ؟؟؟......
 
 دختر اشک از چشمان خود پاک میکند و با لحنی مظلومانه میگوید:

0000cd;">روغن فرد اعلا ... این روزا یعنی اویلا !!