انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :آقا مجتبی
نویسنده :کاربر حذف شده 2750


«آقا»

بعضی کلمات برازنده ی بعضی افراد است٬ انگار که آن لفظ و کلمه معنا پیدا نمی کند مگر آنکه نسبت به آن اشخاص به کار برده شود.

«شهید سید مجتبی هاشمی» فرمانده گروه فداییان اسلام را «آقا» صدا می کردند٬ به حرمت سیادتش و به احترام صفات نیک و روح بزرگش.

کتاب «آقا مجتبی» خاطرات این شهید سعید را در بر دارد٬ خاطرات اتفاقاتی که هر کدام این روزها اگر رخ دهد٬ رخداد می شود٬ رخ دادی خبری.

از بندگی و عبادت تا رشادت و شجاعت و تا بخشش و سخاوت.

بهتر از حرف و کلام همچو منی٬ سخن و صحبت سید و ولی ماست که در وصف «سید مجتبی» می گوید:

« سید مجتبی آن روزها در خرمشهر و آبادان٬ برای خودش حال و هوایی داشت»(امام خامنه ای-بهمن ۱۳۷۷)

و در آخر قسمتی از یکی از خاطرات کتاب تقدیم تان می شود:

« بعد از منحل شدن گروه فداییان اسلام٬ یک ماه از آمدنم به تهران می گذشت که تصمیم گرفتم سری به آقا بزنم. رفتم در مغازه اش که آن زمان میوه فروشی بود. مغازه آقا سر بازارچه نو میدان شاپور(خیابان وحدت اسلامی فعلی) بود. وقتی رسیدم٬ آقا مشغول خالی کردن بار سیب بود. جلو رفتم و سلام کردم و گفتم: آقا چرا کارگر نگرفتی و خودت داری بار خالی می کنی؟

گفت: کارگرا اذیت می کنن و درست کار انجام نمی دن٬ مجبورم خودم بارم رو خالی کنم. خدا تو رو رسوند٬ بیا کمک کن زودتر بارها رو خالی کنیم.

سریع آستین ها را بالا زدم و دست به کار شدم.

کار که تمام شد٬ نشستیم و کمی با هم صحبت کردیم و از اوضاع جبهه حرف زدیم. همین طور که گپ می زدیم٬ هر از چند گاهی پیرزنی٬ پیرمردی می آمد و می گفت: آقا سید! اگه میوه خراب داری بریز توی کیسه بده من ببرم.

آقا بلند می شد٬ گل میوه ها را سوا می کرد می ریخت توی یک پاکت و مقداری پول هم می گذاشت داخل پاکت و تحویل می داد.»