انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ : ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ
نویسنده :مهتاب1






ffff00;">ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ : ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩبوﺩﻡ؛
ffff00;">ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺁﻭﺭﺩﻩﺑﻮﺩﻧﺪ،
ffff00;">ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﻟﻤﺲ کردﻡ،
ffff00;">ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ؛
ffff00;">ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯﺩﺍﻧﻪ ﻭﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡﯾﺎﻓﺘﻢ . 
 
ffff00;">ﺩﻭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﺴﺮ ﺷﺄﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ
 
ffff00;">ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ
 
ffff00;">ﺷﺼﺖ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﻋﻮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
 
ffff00;">ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ﻻﯾﻖ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟
 
ffff00;">ﺁﻫﻦ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺑﺮﻭﻥ
 
ffff00;">ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻌﻞ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ
 
ffff00;">ﮔﺮ ببيني ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ
 
ffff00;">ﺭﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﮐﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ ، ﻗﻌﺮ ﺩﺭﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮ ﺍﺳﺖ
 
ffff00;">(متن منتسب به لقمان حکیم و شعر از صایب تبریزی)



ffff00;">احب کارخانجات بیسکوئیت تینا در خاطراتش آورده است:
ffff00;">یک کارخانه شکلات سازی سوئیسی گاهی به دلیل ایراد دستگاه هایش در خط تولید،
ffff00;">بسته بندی خالی رد می کرده،
ffff00;">بدون اینکه در داخل بسته شکلات بگذارد و همین بسته های خالی احتمالی،
ffff00;">باعث نارضایتی مشتریان می شده است.
ffff00;">مسئولان این کارخانه سوئیسی آمدند کلی تحقیق کردند٬
ffff00;">و دست آخر پس از حدود یک و نیم میلیون دلار هزینه،
ffff00;">به این نتیجه رسیدند که سر راه دستگاه نوعی وسیله لیزری بگذارند که بسته بندی های خالی را به طور اتوماتیک شناسایی کند و بردارد.
ffff00;">با شنیدن این خبر نگران شدم.
ffff00;">چون دستگاه ما هم مشابه همان کارخانه شکلات سازی، ساخت همان شرکت سوئیسی بود،
ffff00;">دستور تحقیق دادم، بعد از یک هفته سرپرست ماشینها آمد و گفت: 
ffff00;">بله درست است، در دستگاههای ما هم چنین ایرادی دیده شده و حتی ممکن است چنین محصولاتی به بازار هم راه پیدا کرده باشد.
ffff00;">نگرانی ام زیادتر شد و تصمیم گرفتم در جلسه هیئت مدیره روی موضوع بحث کنیم.
ffff00;">می خواستم نظر هیئت مدیره را در مورد یک و نیم میلیون دلار خرج احتمالی اخذ کنم.
ffff00;">فردای آن روز با اعضای هیت مدیره برای بازدید از ماشین به کارگاه تولید رفتیم
ffff00;">و
ffff00;">دیدیم یک پنکه روی صندلی جلو میز ماشین قرار دارد. از کارگر ساده٬ بالا سر ماشین پرسیدم:
ffff00;">این برای چه است؟ 
ffff00;">گفت: ماشین گاهی بسته خالی میزنه.
ffff00;">من هم این پنکه را که تو انبار بود آوردم،
ffff00;">گذاشتم سر راه دستگاه که بسته های خالی از شکلات را با باد پرت کنه بیرون. 
ffff00;">نگاهی به هیئت مدیره کردم، تمامشان رنگشان پریده بود.
ffff00;">به کارگر خلاق که ما را از شر٬ یک و نیم میلیون دلار، خرج اضافی رهانیده بود٬
ffff00;">یک تشویق نامه به اضافه یک ماه حقوق و یک خانه در کرج هدیه دادم.
ffff00;">به ذهن خلاق خود ایمان داشته باشید...





ffff00;">مرد فقیری از خداسوال کرد:
ffff00;">چرا من اینقدر فقیر هستم
ffff00;">خدا پاسخ داد:
ffff00;">چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی
ffff00;">مرد پاسخش داد:من چیزی ندارم که ببخشم
ffff00;">خدا پاسخ داد:
ffff00;">دارایی هایت کم نیست
ffff00;">یک صورت،که میتوانی لبخند برآن داشته باشی
ffff00;">یک دهان ،که می توانی از دیگران تمجید کنی وحرف خوب بزنی
ffff00;">یک قلب،که میتوانی به روی دیگران بگشایی
ffff00;">چشمانی،که می توانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی 
ffff00;">"""فقر واقعی فقر روحی است""""