انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :بابا......
نویسنده :حریم قدس
ff8c00;">
بابا
800080;">زنگ انشاء شد عزیزان دفتر خود وا کنید
800080;">ساعتی را با معلم صحبت از بابا کنید
800080;">صحبت خود را معلم با خدا آغاز کرد
800080;">کهنه زخمی از میان زخمها سر باز کرد
0000cd;">ساعتی رفت و تمام بچه ها انشا ء بدست
0000cd;">هر کسی پیش آمد ودفتر نشان داد و نشست
0000cd;">ناگهان چشم معلم بر سعید افتا د و گفت
0000cd;">گوش ما باید صدای دلنوازت را شنفت
008000;">دفتر خود را نیاوردی عزیزم پیش ما
008000;">نازنین حرفی بزن اینگونه غمگینی چرا؟
008000;">سر به زیر و چشم نم آهسته پیش آمد سعید
008000;">از غم هجران بابا زیر لب آهی کشید
0000cd;">دفتر اندوه و غم یکبار دیگر باز شد
0000cd;">قصه ی غمگین بابا اینجنین آغاز شد
0000cd;">بچه ها بابای من در زندگی چیزی نداشت
0000cd;">غصه را بر روی غم غم روی ماتم میگذاشت
990033;">مادرم وقتی که از دنیای فانی رخت بست
990033;">رشته ی تقدیر بابا ناگهان از هم گسست
990033;">بلبلی از آشیان زندگانی پر کشید
990033;">از نبود مادرم بابا خجالت میکشید
0000cd;">بشنوید اما پس از بابا چه آمد بر سرم
0000cd;">من خجالت میکشم بر چشم سارا بنگرم
0000cd;">روزگار خواهر شش ساله ام بد میگذشت
0000cd;">شمع شبهای وصال از بخت او خاموش گشت
ff3366;">رفتگر در گوشه ای از کوچه ی پر پیچ و خم
ff3366;">بر زمین افتاده بود از کثرت اندوه و غم
ff3366;">از فراق روی همسر در جوانی پیر شد
ff3366;">پیر هجران عاقبت از زندگانی سیر شد
3333cc;">چون در آن سرما کسی در کوچه ی بن بست نیست
3333cc;">آنکه بر روی زمین افتاده پس بابای کیست؟
3333cc;">پیر مردی خسته در صبح زمستان جان سپرد
3333cc;">کودکان خردسال خویش را از یاد برد
ff6600;">بچه ها این سرگذشت تلخ بابای من است
ff6600;">قصه ی غمگین سارا دختری بی سرپرست
ff6600;">لقمه ی نانی برای عمه جانم میبرم
ff6600;">من به سارا جمعه ها اسباب بازی میخرم
800000;">کودک ده ساله وقتی همچو بابا میشود
800000;">نیمه ای از روز را شاگرد بنا میشود
800000;">پینه های دست من گویای درد کهنه ایست
800000;">زیر پای فقر باباهای ما امضای کیست؟
666633;">چون که انشای غم انگیز سعید اینجا رسید
666633;">جای اشگ از چشم آقای معلم خون چکید
666633;">چهره ی غمگین آقای معلم زرد شد
666633;">از غم و اندوه شاگردش سراپا درد شد
339933;">لحظه ای در خود فرو رفت و سپس آهی کشید
339933;">پیش چشم کودکان زد بوسه بر دست سعید
339933;">بچه ها انشای این کودک پر از اندوه بود
339933;">غصه و غمهای او اندازه ی یک کوه بود
800000;">گر چه این انشای غمگین مادر و بابا نداشت
800000;">درس عشق و عاشقی در جمع ما بر جا گذاشت
800000;">پینه های زخمناک این پسر غم آفرید
800000;">از زمین تا آسمان اندوه و ماتم آفرید
daa520;">کاسه ی صبر معلم ناگهان لبریز شد
daa520;">چشم غمناکش به چشم مرد کوچک تیز شد
daa520;">گفت یارب دست این فرزند میهن زخمناک
daa520;">زخم اگر بر دل نشیند زخم دیگر را چه باک؟
ff0000;">گر چه خاک سرزمین پاکم از جنس طلاست
ff0000;">فقر و ماتم گریه و غم سهم باباهای ماست
000080;">جلیل چرخی(پائیز)