انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :آنقدر زخم ز زنجیر به تن داری که رد خون تن تو در همه جا افتاده
نویسنده :وحید زنجانی


افسران - آنقدر زخم ز زنجیر به تن داری که     رد خون تن تو در همه جا افتاده
موسی شهر ، عصای تو کجا افتاده؟
کشتی عمر تو در موج بلا افتاده؟
آنقدر زخم ز زنجیر به تن داری که
رد خون تن تو در همه جا افتاده
آن قدر لاغر و کمجثه شدی، ظالم گفت:
مرد عمامه به سر مثل عبا افتاده
باز صد شکر که با اینهمه بیداد و ستم
سر تو روی دو زانوی رضا افتاده
سر تو روی دو زانوی رضا افتاده
کی سر پاک تو در طشت طلا افتاده
مثل یعقوب، تو در کلبه ی احزان ننشین
سر به دیوار نزن ، گوشه زندان ننشین
تو که خود رازق خلقی و جهان در کف توست
روز را منتظر تکه ای از نان ننشین
تو که خود آبروی خاکی و خود بارانی
اینهمه گریه نکن اینهمه حیران ننشین
در دلت شوق وصال است وصال معشوق
پس بیا صبر نکن در پی درمان ننشین
زود برخیز که قلب همه آرام شود
نکند قسمت تو طعنه و دشنام شود
آه.... دشنام..... ببین یاد چه ها افتادم؟!!!
یاد آن حادثه در شام بلا افتادم
عمه ات گفت حسین جان و همه خندیدند
باز یک هفته من از آب و غذا افتادم...
.