008000;">برگ برگِ دفتر زندگی ام با قلمی که از جوهر غم پر شده،نوشته شده است.
 

008000;">گیتار سرنوشت چه آهنگ ناراحت کننده ای را برایم می نوازد...

این صدا مرا می ترساند.

عکسی را در دستم می گیرم؛تصویر من و غصه است که با هم عکس یادگاری گرفته ایم...

 

008000;">دلم سنگین است؛قلبم دیگر طاقت این همه ناراحتی را ندارد.

سبک بالی می خواهم؛می خواهم پرواز کنم،اوج بگیرم و دور شوم...

دور شوم از سرزمین ماتم ولی مثل اینکه همه جا دنبالم می آید،

سایه اش را احساس می کنم،در تعقیبم است.

 

008000;">به یاد جمله ای می افتم و آن را زمزمه می کنم:

 

008000;">«امشب خسته تر از هرشبم،کاش می شد گوشه ای نوشت:

 

008000;">خدایا!خسته ام فردا بیدارم نکن...»