انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :تا تو نیستی اینجا همیشه شبه دخترک بیتاب تو همچنان مجنون است
نویسنده :الی . ارمیا



به نام کسی که تو را آفرید و سپس...



نمیدانم شاید سلام...خوبی پدر؟سراغی از ما نمیگیری مگرنه؟



همین مهم است وگرنه آواره ایی مث من که سراغ گرفتن ندارد حق با توست بروی کجا



پی چه کسی سراغم را بگیری چه نشانی هایی بدهی؟بگویی ببخشید آقای محترم آن دخترکی که به هوای من هرشب پشت پنجره مو پریشان میکند را ندیدی؟مردم این عصر را که میشناسی اگر کلی هوای حرمت آن ریشها و موهای گندمیت را داشته باشند جوری نگاهت میکنند که خودت ترجیح میدهی بروی تا بمانی



حالا که دارم برایت مینویسم شبه نه فک کنی شبه نه مهربون همیشه شبه تا تو نیستی اینجا همیشه شبه دخترک بیتاب تو همچنان مجنون است و زنده این حرفها چیست پدر؟دشمنت شرمنده پریشب ها که اینجا باران امدو انگار چند جای دیگر زلزله یاد یک چیزی افتادم.اول این را برایت بگویم اینجا یک بار برای همیشه زلزله آمد که تو باعثش شدی اینجا یعنی دلم را میگویم چه زلزله ای!...یک جای نشکسته و ترک نخورده توی کلبه نماند عجب قیامتی کرد آن رعنا قامتت عجب کمری شکست ان سفربی بازگشتت پدرم



حقیقتش این بار که برایت مینویسم نه شب است نه سکوت...تنها دوریست و دنیای دلتنگی پرنده هایی که به جرم نداشتن بال مجبورشدند در پناه چند نارون خشک بمانندتابرفهای سپید زمستان آب شود بهار اینجاست اما نه در این نزدیکی این نزدیکی که میگویم یعنی دلم را میگویم اصلا گمان نمیکنم دیگر دلم بهار را به یاد آورد هرگز...حتی سالهابعد....