انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :وای از اون روزی که موش بیاد تو خونه
نویسنده :قمرخانم




000080;">خدا اون روزو نیاره که ببینین موش اومده خونتون
008000;">به نام خدا
800080;">سلام دوستان
امروز صبح ی دفعه چشمم افتاد به ی موش که داشت تو خونه پشت پشتیا اینور اونور میرفتupload/waaay
منم که ترسو upload/naaa
فوری در اتاقای دیگه رو بستم و زنگ زدم به محمد طاها که چیکار کنم موش اومده خونه
گفت عه من شب خوابیده بودم بالای سرم انگار صداشو شنیدم آره
منو میگیupload/haaaaa
من شبو تو اتاقی خوابیدم که موش بودهupload/naaaخدای من
انقد حرص خوردم
محمد طاها گفت الان زنگ میزنم تام بیاد جری رو بگیره laugh
زنگ زد پسرم اومد خونه
حالا جارو بدست دنبال موشیم
پشت پشتیا رو نگا کردیم خبری نبود
پسرم گفت مامان کو نیست که
گفتم حتما رفته تو جا رختخوابی
رختخوابا و پشتیا رو گذاشتیم حیاط
دیدیم بله موشه اونجاست حالا تو این موقعیت پسر کوچیکم رفته جلو جا رختخوابی نشسته از جاش تکون نمی خوره
منم که از ترس دارم می میرم
به زور بلندش کردیم
موشه فرار کرد رفت زیر میز تلویزیون
نی نی کوچولومونم دید موشه رفت زیر میز حالا هی نشون ما میده که موشه رفت اون پشت خخخ
تو این موقعیت خواهرمم زنگ زده میگه من دارم میرم بازار چقد پارچه بگیرم
میگم آبجی من الان هیچی متوجه نمیشم بعد داد می زدم محمد محمد بزن بزن تو سرش
گوشی رو قطع کردم / خواهرم بنده خدا ترسیده بود
تو موقعیت حساسی بودیم آخه
بالاخره من دلو زدم به دریا دو سه بار با جارو کوبیدم تو سر موشه
موشه هم هی فرار کن
تا اینکه موفق شدیم بیهوشش کنیم
پسرمم با ترس و لرز از دم موش گرفت و انداختش بیرون
کلی حرص خوردم و سر درد گرفتم به اضافه اینکه کلی هم کارام زیاد شد
الهی که خونه هیشکی موش نیاد خیلی بده من خیلی خیلی چندشم میاد
مثلا می خواستم ناهار ماکارونی درست کنم نشد کل برنامه هامو بهم ریخت.

اینم از داستان امروز ماupload/53