انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :دختر جانباز
نویسنده :نمازتو خوندی؟


گلوله و خمپاره و توپ و تانک و یک تن گوشتی که باید در برابر این ها قرار بگیرد٬ با این وجود ٬ اسمش را گذاشته اند جهاد اصغر٬ یعنی سختی کوچک تر٬ ولی نباید یادمان برود که قبل از آن جهاد کوچک تر٬ مجاهد باید سختی بزرگ تری را به جان بخرد و در برابر تمایلات و خواسته های خود و زندگی بایستد و چشم در برابرشان ببندد٬ تا وارد این معرکه ی کوچک تر شود.
باید از خانواده چشم بپوشد و فکر محروم کردن خود از داشتنشان را در سر بپروراند تا آنکه آن ها باشند و زندگی کنند هر چند بدون او.
پس باید بزرگ باشد این مجاهد٬ خیلی بزرگ٬ هر چند معرکه ای که می رود را کوچک تر بنامیم.
پس باید قهرمان باشد٬ و بلکه بالاتر٬ پهلوان.
پهلوان جنگ٬ شهید است٬ یا شهیدی که به دیدار می رسد و یا شهیدی که زنده ماندن و زندگی را برایش مقدر ساختند و شهید زنده نامیدند.
شهید زنده با مدال افتخار جانبازی... .
«پهلوانان نمی میرند»٬ اما انگار در این دوران که همه چیز تغییر کرده است٬ محکومند به مردن محتومی که از جانب غیر خدا رقم زده می شود!!!
نه٬ نه٬ مشرک نیستم و به توحید افعالی معتقدم اما٬ حق دهید به من که این جمله را بنویسم٬ وقتی می شنوم دختر جانباز می گوید از دردهایم بنویس٬ درد هایی که از ناحیه ی جانبازی پدرم متحمل شده ام.
سخت در اشتباهید اگر فکر می کنید او به پدرش افتخار نمی کند!!!
مشکلی ندارد با جانبازی پدرش جز اینکه؛
وقتی می بیند پدر از درد به خود می پیچد٬ کاسه صبرش لبریز می شود و تاب تحمل از کف می دهد و اشک هایش را پاک نمی کند تا این صحنه در پیش چشمانش تار شود و مات... .
و مادری که جوانی اش به پای عشقش فدا شد و تمام لذت دنیایش شد آب شدن پای درختی که به ظاهر و در پیش چشم دیگران خمیده است٬ مادری که اگر نبود٬ تیشه ی روزگار به جان تنه و ریشه ی درخت افتاده بود و او را قطع کرده بود.
نه فقط مشکلی ندارد بلکه افتخار می کند اما این افتخار را مجبور است در دل خود نگه دارد و به زبان نیاورد وقتی همکلاسی اش با گوشه ی چشم و لبخندی مسخره آمیز و لحنی طعنه گون می گوید: سهمیه ی جانبازی هم چیز بدی نیست بالاخره؛ دانشگاه بهتری می توانی بروی حتی اگر درست ضعیف باشد٬ بعضی فروشگاه ها با قیمت پایین تری جنس می فروشند به خانواده های جانبازان٬ و ... .
کاری به سهمیه داشتن و نداشتنشان ندارم و اینکه آیا حقشان است یا نیست٬ چرا که اصلا در جایگاهی نیستم که بتوانم بگویم چه چیزی حق پهلوانان است و چه چیزی نیست٬ اما درد دارد...
درد دارد اینکه دختر قهرمان ملتی٬ به جای اینکه سرش را بالا بگیرد و به شهید زنده ی خانواده اش افتخار کند٬ مجبور است یا سکوت کند و یا افتخار کردنش را با گریه فریاد بزند.
درد دارد ندیدن درد و رنج های دختری که درد و رنج و سختی و بیماری اولین و پایدارترین عشق زندگی اش٬ پدرش٬ را به چشم که نه٬ زندگی می کند.
درد دارد٬ گفتن این جمله توسط دختر جانباز٬
« از درد هایم بنویس٬ درد های جانبازی پدرم».
از دردهایت می نویسم٬ و هرگز یادم نمی رود افتخارت را؛ پدر قهرمانت و مادر پهلوانت که ماند پای این قهرمان... . نویسنده: الف