انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :نامه های بلوغ (بریده هایی از یک کتاب)
نویسنده :کاربر حذف شده 2750


من امیدوارم تو فرزند همت خود باشی٬ که به پدرانت نیاز نباشد و فرزندانت
به تو افتخار کنند؛ که آن حکیم (سقراط) در جواب شماتت آن دشمن - که او را
به پدرش سرزنش کرده بود - گفت: تو به پدرانت افتخار می کنی؛ اما من فرزندانم
به من افتخار خواهند کرد.«  تو پایان افتخارات گذشته هستی و من آغاز فردا... »

( صفحه ۱۶ )

 

 

 

اگر هدایت خدا را به دست آوردی٬ به خاطر وسوسه ها ٬ از آن چشم مپوش
و به حرف ها گوش مده و از موانع و از فقر و بدبختی و یا تنهایی و غربت نترس؛
که رنج ها در راه خدا٬ راحت است و راحتی ها در راه های دیگر٬ رنج؛ که تو در بهار٬
رنج زمستان را در دل داری و غصه فردا را می خوری.

( صفحه ۴۱ )

 

 

 

نکته های سلوک

 

نکته ی اول در سلوک٬ همین است که بفهمی تو شروع نکرده ای؛ او تو را صدا زده و تو را می خواهد.

( صفحه ۵۹ )

 

نکته ی دوم٬ این است که سالک باید از مرشد٬ بینات و کتاب و میزان را به
دست بیاورد. و کافی نیست که با بصیرت و آگاهی او حرکت کند٬ بلکه باید
خود آگاه شود٬ و با بصیرت٬ اقدام نماید.

( صفحه ۶۱ )

 

نکته ی سوم در سلوک٬ این که رزق سالکی که بر حق تکیه دارد٬ «من حیث لا یحتسب» عنایت می شود.

(صفحه ۶۳ )

 

نکته ی چهارم٬ به دنبال همین مرحله مطرح می شود٬ که درک اضطرار و فهم عجز سالک است.

( صفحه ۶۵ )

 

نکته ی پنجم٬ این که همراه این عنایات٬ از لذت معرفت و عشق و عمل خویش هم
فارغ شوی و به عبودیت روی بیاوری٬ که حقیقت ربوبیت است.

( صفحه ۶۶ )

 

نکته ی ششم٬ این که با تکیه بر حق٬ تجلی قدرتی را می بینی که می خواهی؛
« چرخ را بر هم زنی ار غیر مرادت گردد » و می خواهی تا طرح دیگری بیندازی و به گفته ی مولوی:

« باز آمدم چون ماه نو تا قفل زندان بشکنم ».

( صفحه ۶۶ )

 

نکته ی هفتم٬ در همین رحمت و محبت است٬ که عامل بازگشت سالک به سوی مردم می شود.

( صفحه ۶۷ )

 

نکته ی هشتم٬ این که با این همه رنج٬ آن چنان رحمتی در دل سالک می جوشد٬
که حرص بر مؤمنین و رحمت و رأفت بر آن ها را به اوج می رساند.

( صفحه ۶۸ )

 

و نکته ی نهم٬ این که رحمت و حرص در سالک٬ مدارا و تحملی را پایه می‌گذارد و
هم چون رسول٬ خلق عظیم و وسعت صدر را به دنبال می آورد.

( صفحه ۶۸ )

 

و نکته ی دهم٬ این که نرمش و تحمل و مدارا٬ باعث باروری و تولید و سازندگی بسیار می شود.

( صفحه ۶۹ )

 

نکته ی یازدهم٬ این که زیادی فرزندان تربیتی تو٬ نباید به ولنگاری و سهل انگاری منتهی شود.

(صفحه ۶۹ )

 

نکته ی دوازدهم٬ اینکه سالک نمی تواند این فرزندان مستقل را به خود ببندد و
در کنار خود انبار کند٬ که این ها مجبور باشند به او دعوت کنند٬ و بر سر سفره ی وابستگی او دراز بکشند.

(صفحه ۶۹ )

 

 

 

در دنیایی که شب و روز و بهار و پاییز و زمستان و تابستان با هم است٬ نمی توان
از شب رنجید٬ که روز در راه است. و نمی توان به روز دل خوش بود٬ که گرفتار شب
است. نمی توان در بهار غزل خوان شد که پاییز در راه است. و نمی توان در پاییز
غصه دار ماند٬ که بهار می آید. پس در این دنیای بی آرام نمی توان نشست. نمی توان
مغرور و مأیوس بود. آن ها که شب و روز را و بهار و پاییز را به مقصد گرفته اند٬ هر دو به
پوچی می رسند. و آن ها که حرکت را و کوچ را و رحیل را فهمیده اند و بانگ رحیل را شنیده اند٬
آماده اند و بهره بردار. این ها در رنج راحت هستند و دیگر به انتظار موقعیت های خوب نیستند؛
که فهمیده اند باید در هر موقعیت٬ کاری کرد و بهره ای برداشت. به جای موقعیت و امکانات٬
به موضع گیری های مناسب روی می آورند.

( صفحه ۸۰ )

 

 

 

دل آدمی بزرگتر از این زندگی است. و این٬ راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر
از تنوع و عصیان را می خواهد٬ او محتاج تحرک است و حرکت٬ با محدودیت سازگار
نیست٬ که محدودیت ها٬ عامل محرومیت و تنهایی ماست.

( صفحه ۸۹ )

 

 

 

در این دنیای درد و تنهایی٬ آدم ها برای خود برنامه هایی دارند؛

یک دسته با جدیت و کار و کوشش٬ این درد و تنهایی را درمان می کنند و سرشار می شوند.

یک دسته با غصه و اندوه٬ زندگی می کنند.

یک دسته هم با شهامت٬ خودکشی می کنند.

یک دسته هم بی خیالی و عیاشی را٬ راه چاره می دانند.

یک دسته هم مستی و بی خبری و تخدیر را پناهگاه می گیرند.

دسته ی اول برای جدیت و کار و کوشش٬ به امید و هدفی نیاز دارند. این امید و هدف٬
ناچار باید از تزلزل و بن بست نجات بیابد. برای نجات از این بن بست٬ فلسفه ها
و مکتب های مختلفی کوشیده اندتا بتوانند بدون مذهب و بدون خدا و اعتقاد به
معاد و رستاخیز٬ ایمان به انسان و ایمان به کوشش و تلاش  را جایگزین ایمان مذهبی بنمایند.

( صفحه ۹۵ )

 

 

 

اگر تو٬ خدا را با قهر و اقتدار احساس کنی٬ نه همراه رأفت و رحمت و محبت و زیبایی

و اگر تو معاد و پاداش را انتقام بدانی٬ که اگر گناه کنی٬ می سوزاندت؛ نه اگر گناه کنی٬ می سوزی

و اگر مذهب تو٬ سنتی و عاطفی باشد٬ نه جامع معرفت و محبت و عمل

اگر تو انسان را بازیگر و بازیچه و تماشاچی  خیال کنی٬ نه رهرو منزل عشق و هماهنگ با صراط

و اگر دنیا را عشرتکده و آخور و خوابگاه بدانی٬ نه کلاس و کوره و راه

و اگر جهان را سیاه و تاریک و پوچ بدانی٬ نه همراه حق و هدف و نظام و قانون و جمال و زیبایی

و اگر معیار ارزش ها را در نعمت ها و امکانات بدانی یا در عمل و تلاش٬ نه در نسبت
نعمت و عمل و نسبت داده ها و بازدهی ها

و اگر بلا و رنج را نشانه لج بازی خدا و ستم او بدانی نه تازیانه ی راه و مرکب سلوک

اگر تو با این نگاه ها و تلقی ها و احساس ها همراه باشی٬ ناچار جز نفرت و عصیان
و تردید و انکار نخواهی داشت و اگر بتوانی زنده بمانی و از وسوسه ی شیرین
خودکشی نجات بیابی٬ تازه مثل حباب زندگی می کنی و بر موج های حادثه٬
لحظه ای می نشینی و دوباره می شکنی.

( صفحه ۱۰۵-۱۰۶ )

 

 

 

تسبیح؛ یعنی اینکه در دل و زبان و در پرونده ی خدا٬ گلایه ای و شکایتی نیاورده باشی و از او آشفته نباشی.

اگر تمام کسری ها و ضعف ها و جنگ ها و جنایت ها و تازیانه ها و داغ ها را دیدی؛
اگر به تمام وسعت آسمان ها و کهکشان ها و ستاره های دور و نزدیک آگاه شدی
و در نهانخانه ی دلت٬ بر او حرفی داشتی؛ که آخر این همه دنیا و امکان و این همه فقر و جنگ و جنون؟

اگر حتی یک شن و سنگریزه را در جایگاه خود نشناختی٬ تو مسبح نیستی.

و حمد؛ یعنی اینکه در برابر این کسری ها و ضعف ها و زشتی هایی که از خدا نیست
و از آزادی انسان منشأ گرفته٬ قیام کنی و قد علم کنی و عهده دار شوی. «سبحان ربی العظیم و بحمده»
یعنی همین همراهی حمد٬ به دنبال تسبیح؛ یعنی مسئولیت انسان در برابر بدی ها و زشتی هایی
که از برخورد های غلط و بی حساب منشأ گرفته اند.

( صفحه ۱۱۰-۱۱۱ )

 

 

 

رنج بزرگ ما٬ از هجوم حادثه ها و تازیانه ی گرفتاری هاست. و این گرفتاری ها٬ با دنیا پیچیده
و به این جام آمیخته است.

پس اگر طالب خوشی باشی و راحتی می خواهی٬ نه مزاج تو و نه مزاج دنیا  و نه هجوم
فاجعه و موج حادثه٬ هیچ کدام با این خوشی و راحتی سازگار نیست.

اما اگر خوبی را بخواهی٬ و حرکت را٬ و هجرت را٬ این بلاها٬ هدیه های بزرگی خواهند بود٬
که ضعف های تو را به تو نشان می دهند و وابستگی های تو را می شکنند. و هر بلا این
نعمت را داراست: نشان دادن ضعف و رهانیدن از اسارت و وابستگی. و همین است که عارف
در برابر بلاء شاکر است٬ نه صابر.

(صفحه ۱۱۷-۱۱۸ )

 

 

#نویسنده:آیت_الله_علی_صفایی_حائری(عین_صاد)

 

#کتاب_نامه های_بلوغ

 

چاپ هفتم٬ تابستان ۱۳۸۸

انتشارات لیلة القدر