انجمن یاران منتظر
عنوان موضوع :ترجمه و شرح خطبه 235 نهج البلاغه: مصیبت بزرگ رحلت پیامبر اکرم
نویسنده :قمرخانم


0000cd;">ترجمه و شرح خطبه 235 نهج البلاغه: مصیبت بزرگ رحلت پیامبر اکرم

ویژه نامه 28 صفر

متن نهج البلاغه

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) قَالَهُ وَ هُوَ يَلِي غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ تَجْهِيزَهُ‏:
بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ. خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاكَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيكَ سَوَاءً؛ وَ لَوْ لَا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَكَ، وَ لَكِنَّهُ مَا لَا يُمْلَكُ رَدُّهُ وَ لَا يُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ. بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِكَ‏.

انْفَدْنَا: نابود مى ساختيم، از دست مى داديم.
الشُؤُون: غدد اشك در چشم، رگهايى كه مجراى اشك هستند.
مُمَاطِل: تأخير اندازنده.
الْكَمَد: حزن.
مُحالِفاً: ملازم، «حالف فلانا حزنه»: اندوه او هميشگى شد.
قَلّا لَكَ: اين دو براى تو كم است.

يَلِي: متصدى و مباشرت ميكند
أنباء: خبرها، جمع نبأ
مُسَلِّى: تسلى دهنده
أنفَدنا: تمام مى كرديم
شُئون: منابع و سرچشمه هاى اشك
مُماطِل: دير كننده، داء مماطل: دردى كه دير برطرف مى شود
كَمَد: غم و غصه
مُحالِف: هم قسم و همراه و دائم
قَلّا: كم بودند (اشك و غصه براى تو كم بودند)
بَال: چيز با اهميت و با ارزش

 

ترجمه

به هنگام غسل دادن و كفن كردن رسول الله (ص) فرمود:
پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله. با مرگ تو رشته اى گسسته شد كه با مرگ ديگران گسسته نشده بود: رشته نبوّت و اخبار غيبى و آسمانى. حادثه خاصى بود مرگ تو. به گونه اى كه آنان كه به مصيبت مرگ تو دچار شدند ديگر مصيبتها را از ياد بردند و همگان يكسان در مصيبت مرگ تو عزادار شدند. اگر ما را به شكيبايى فرمان نداده بودى و از گريستن و زارى كردن منع نكرده بودى، آن قدر مى گريستيم تا سرشكمان را به پايان رسانيم. درد جدايى تو در رفتن درنگ مى كند و رنج و اندوه تو چون يار سوگند خورده اى همواره با ماست. در سوگ تو، هر چه بيقرارى كنيم، باز هم اندك است، ولى مرگ چيزى است كه كس را ياراى راندن و توان دفع كردن آن نيست. پدر و مادرم به فدايت، ما را نزد پروردگارت ياد كن و ما را در ياد خوددار.

از سخنان آن حضرت است كه به وقت غسل و تجهيز رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بيان فرمود:
پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا، هر آينه با مرگ تو قطع شد چيزى كه با مرگ ديگران قطع نمى شود و آن نبوت و احاديث دين و خبرهاى آسمانى است. خصوصيت مصيبت تو چنان است كه تمام مصيبت زدگان عالم را به مصيبتشان به تسليت و آرامش نشاند، و عموميت مصيبتت در اين است كه دل احدى از مردم در مصيبت تو فارغ از غم نيست، و اگر نه اين است كه ما را به صبر امر، و از جزع نهى فرموده اى، هر آينه تا خشك شدن اشك چشم بر تو مى گريستيم، و اين درد براى ما بى درمان مى ماند، و حزن و اندوهمان هميشگى بود، ولى اين همه در مصيبت تو كم است، اما بر گرداندن مرگ و دفع آن از كسى مقدور نيست. پدر و مادرم فدايت، ما را نزد پروردگارت به ياد آر، و در خاطر خود نگاه دار.

 

(به هنگام غسل دادن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود):
در سوگ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:
پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا با مرگ تو رشته اى پاره شد كه در مرگ ديگران اينگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پيامبرى، و فرود آمدن پيام و اخبار آسمانى گسست. مصيبت تو، ديگر مصيبت ديدگان را به شكيبايى واداشت، و همه را در مصيبت تو يكسان عزادار كرد. اگر به شكيبايى امر نمى كردى، و از بى تابى نهى نمى فرمودى، آنقدر اشك مى ريختم تا اشك هايم تمام شود، و اين درد جانكاه هميشه در من مى ماند، و اندوهم جاودانه مى شد، كه همه اينها در مصيب تو ناچيز است، چه بايد كرد كه زندگى را دوباره نمى توان بازگرداند، و مرگ را نمى شود مانع شد. پدر و مادرم فداى تو ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن، و در خاطر خود نگهدار.


 

[هنگامى كه رسول خدا (ص) را مى شست و كفن مى كرد، گفت:]
پدرم و مادرم فدايت باد، با مرگ تو رشته اى بريد كه در مرگ جز تو -كس چنان نديد- پايان يافتن دعوت پيامبران و بريدن خبرهاى آسمان، چنانكه -مرگت- ديگر مصيبت زدگان را به شكيبايى واداشت و همگان را در سوكى يكسان گذاشت، و اگر نه اين است كه به شكيبايى امر فرمودى، و از بيتابى نهى نمودى، اشك ديده را با گريستن بر تو به پايان مى رسانديم. و درد همچنان بى درمان مى ماند، و رنج و اندوه، هم سوگند جان، و اين زارى و بيقرارى در فقدان تو اندك است، ليكن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه كس را از آن توان رهاند. پدر و مادرم فدايت، ما را در پيشگاه پروردگارت به ياد آر و در خاطر خود نگاه دار.

 

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه آنرا هنگام غسل دادن و كفن كردن رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
(1) پدر و مادرم به فداى تو باد اى رسول خدا همانا به مرگ تو بريده شد چيزيكه با مرگ ديگران (پيغمبران) بريده نگرديد از نبوّت و احكام الهى و اخبار آسمانى (زيرا بعد از هر پيغمبرى به پيغمبر پس از او وحى نازل مى شد، ولى چون تو خاتم پيغمبرانى بعد از وفات تو بكسى وحى نازل نمى شود، و در مصيبت خود) خصوصيّت داشته و يگانه هستى بطوريكه از ديگر مصيبتها تسليت دهنده مى باشى (چون مصيبت تو از هر مصيبتى بزرگتر است) و (بر اثر رحلت خود از دنيا) عموميّت دارى بطوريكه مردم در (ماتم) تو يكسانند (هيچكس در اين مصيبت بى اندوه نيست)
(2) و اگر امر به شكيبايى و نهى از ناله و فرياد و فغان نفرموده بودى هر آينه (در فراق تو) سر چشمه هاى اشك چشم را (با گريه بسيار) خشك مى كرديم، و درد و غمّ پيوسته و حزن و اندوه هميشه باقى بود، و خشك شدن اشك چشم و دائمى بودن حزن و اندوه در مصيبت تو كم است ولى مرگ چيزى است كه بر طرف نمودن آن ممكن نبوده دفع آن غير مقدور است،
(3) پدر و مادرم به فداى تو باد، ما را از نزد پروردگارت بياد آورده در خاطر خويش نگاه دار (ما را فراموش نكرده آمرزش گناهانمان را از حقّ تعالى بخواه).

 

پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چيزى قطع شد که با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود. ولى مصيبت تو اين اثر را داشت که تسلى دهنده در برابر مصائب غير توست (و با توجّه به اين، مصائب ديگر در نظرم کوچک و کم اهميّت است اضافه بر اين) مصيبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن عزا دارند. اگر تو ما را به صبر و شکيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آن قدر بر تو گريه مى کرديم که اشکهايمان تمام شود و اين درد جانکاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و همه اينها در مصيبت تو کم بود; امّا چه مى توان کرد، چون مرگ چيزى است که نمى توان آن را باز گرداند و قدرت بر دفع آن نيست. پدر و مادرم فدايت باد ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن و ما را هميشه به خاطر داشته باش.
 

شرح

مصيبت عظيم و جانکاه رحلت پيامبر خدا:
امام(عليه السلام) پيکر پاک پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را مخاطب ساخته و چنين مى گويد: «پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چيزى قطع شد که با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود»; (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الاِْنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ).
جمله «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» که از جمله هاى رائج در ميان عرب به هنگام اظهار علاقه به کسى است، اشاره به اين است که عزيزترين عزيزانم پدر و مادر من هستند که آنها را فداى تو مى کنم.
ممکن است به هنگام گفتن اين سخن، پدر و مادر گوينده در حيات نباشند همان گونه که در خطبه مورد بحث چنين است; ولى ضررى به مفهوم سخن نمى رساند، زيرا اين جمله جنبه کنايى دارد و اشاره به اين است که مخاطب، آن قدر عزيز است که انسان عزيزترين بستگان خود را فداى او مى کند.
در بعضى از روايات آمده است: که اگر پدر و مادر انسان زنده باشند و اهل ايمان، گفتن اين سخن اهانتى به آنها مى گردد و سبب عقوق مى شود.(1)
ولى ظاهراً اين حديث ناظر به مواردى است که مخاطب مانند پيغمبر و امام نباشد، زيرا چنين تعبيرى در برابر آن بزرگواران نه تنها اهانت نيست، بلکه مايه افتخار است.
به همين دليل اين تعبير در بسيارى از زيارت نامه ها، ديده مى شود در حالى که بسيارى از زيارت کنندگان، پدران و مادرانشان زنده و اهل ايمانند.
تعبير به «نبوت» و «انباء» و «اخبار السماء»، سه مفهوم متفاوت دارد: «نبوّت» اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملى پيغمبر را در ابلاغ وحى آسمانى بيان مى کند و «اخبار السماء» ناظر به خبرهايى است که مربوط به مسائل شريعت نبوده، مانند خبرهاى غيبى و پيش بينى هاى حوادث آينده و ملاحم.
به هر حال جمله هاى بالا به صراحت خبر از خاتميّت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى دهد و دليل روشنى بر اين است که بعد از آن حضرت، فرشته وحى هرگز نازل نخواهد شد و اين موهبت عظيم که در سايه وجود پيغمبر، نصيب جهانيان بود با رحلت او برداشته شد و ناراحتى شديد اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز به همين جهت است.
سپس به دو نکته ديگر اشاره مى کند و مى فرمايد: «ولى مصيبت تو اين اثر را داشت که تسلّى دهنده در برابر مصائب غير توست (و با توجّه به اينکه مصائب ديگر کوچک و کم اهميّت است اضافه بر اين) مصيبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن به طور يکسان عزا دارند»; (خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً(2) عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيکَ سَوَاءً).
چگونه ممکن است مصيبت پيغمبر عموميّت نداشته باشد در حالى که او «رحمة  للعالمين» بود و سبب نجات جامعه بشرى از چنگال انواع انحرافات. او به همه انسانها تعلق داشت و همه را تحت توجّه و عنايت قرار مى داد، بنابراين همه بايد بر مرگ آن حضرت اشک بريزند.
از سويى ديگر هرقدر عزيز از دست رفته بزرگ تر و آثارش گسترده تر باشد، به همان نسبت مصيبت فقدانش عظيم تر است و چون پيغمبر اکرم برترين انسان، با خدمتى گسترده و بى نظير بود، مصيبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بيان ديگر، مصائب ديگر در برابر مصيبت فقدان او کوچک است.
به همين دليل امام(عليه السلام) هنگامى که گرفتار مصيبت جانکاه همسرش زهراى مرضيه(عليها السلام) شد، به همين مطلب اشاره فرمود و خطاب به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت: «گرچه پيمانه صبرم از فراق دختر برگزيده ات لبريز شده; ولى مصيبت مرگ و رحلت تو به قدرى بزرگ بود که ديگر مصيبتها را در برابر من کوچک مى کند»; (قَلَّ يَا رَسُولَ اللهِ عَنْ صَفَيِّتِکَ صَبْرِى وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِى إِلاَّ أَنَّ فِى التَّأَسِّى لِى بِعَظِيمِ فُرْقَتِکَ وَفَادِحِ مُصِيبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ).(3)
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم که به يکى از يارانش چنين فرمود: «إنْ أصَبْتَ بِمُصيبَة في نَفْسِکَ أوْ في مالِکَ أوْ في وَلَدِکَ فَاذْکُرْ مُصابَکَ بِرَسُولِ اللهِ فَإنَّ الْخَلائِقَ لَمْ يُصابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ; هرگاه مصيبتى در جان يا مال يا فرزندت به تو برسد، مصيبت رسول الله را ياد کن، زيرا مردم هرگز به مصيبتى مانند مصيبت آن حضرت گرفتار نشدند».(4)
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به نکته ديگرى اشاره کرده عرضه مى دارد: «اگر تو ما را به شکيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آن قدر بر تو گريه مى کرديم که اشکهايمان تمام شود و اين درد جانکاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و تازه همه اينها در مصيبت تو کم بود»; (وَ لَوْ لاَ أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لاَ َنْفَدْنَا(5) عَلَيْکَ مَاءَ الشُّؤونِ، وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلاً وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلاَّ لَکَ!).
با توجّه به اينکه (شؤون) جمع شأن در اينجا به معناى غده هاى اشک زاست، منظور امام اين است که اگر ما را از گريه و جزع نهى نکرده بودى چنان اشک مى ريختيم که منابع اشکى ما تمام شود; ولى صبر و شکيبايى را ما از تو آموختيم.
آن روز که فرزندت ابراهيم از دنيا چشم پوشيد، اشک مى ريختى ولى بى تابى و جزع نداشتى، در مصيبت عظيم عمويت حمزه نيز همين گونه رفتار کردى، پس ما شکيبايى را از تو آموختيم.
واژه (مماطل) به معناى بدهکارى است که اداى دين خود را به تأخير مى اندازد و «داء المماطل» به بيمارى لاعلاج گفته مى شود و شباهت به چنان بدهکارى دارد.
(کمد) به معناى اندوه درونى است و (محالف) کسى است که با انسان پيمان بسته و بر سر پيمان خويش است، بنابراين «کمد محالف» اشاره به اندوه درونى پايدار است.
ضمير تثنيه در (قَلاّ لک) اشاره به همان داء و کمد است; يعنى درد مصيبت تو و اندوه پايدار آن باز هم در برابر عظمت اين مصيبت ناچيز است.
امام در ادامه مى افزايد: «امّا چه مى توان کرد، چون مرگ چيزى است که نمى توان آن را باز گرداند و قدرت بر دفع آن نيست» (وَ لَکِنَّهُ مَا لاَ يُمْلَکُ رَدُّهُ، وَ لاَ يُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ!).
بنابراين گريستن و بى تابى مشکلى را حل نمى کند، بايد صبر داشت و به رضاى خدا راضى بود. و به گفته سعدى:
خبر دارى اى استخوانى قفس *** که جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت وبگسست قيد *** دگر ره، نگردد به دام تو صيد
در پايان بار ديگر در مقام ابراز عشق و علاقه به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بر آمده عرضه مى دارد: «پدر و مادرم فدايت باد! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن و هميشه ما را به خاطر داشته باش»; (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ).(6)
مفهوم اين تعبير آن است که روح پاک تو به ملکوت اعلى مى رود و در جوار قرب خدا قرار مى گيرد. در آنجا براى ما دعا کن و حل مشکلات ما را از خدايت بخواه بگونه اى که هميشه در خاطر عاطر تو باشيم.
****
نکته ها:
1. گريه در مصيبت عزيزان:
از کلام بالا و روايات ديگر استفاده مى شود که گريستن در مصائب عزيزان ممنوع نيست، و ممنوع تنها جزع و بى تابى و ناشکرى است. قلب انسان کانون عواطف است و اين عواطف مخصوصاً هنگامى که شديد باشد، در همه وجود انسان اثر مى گذارد. هنگامى که عزيزى از دست رود، قلب متلاطم مى گردد و اشک جارى مى شود، بغض گلوى انسان را مى گيرد و زبان به اظهار اشتياق به عزيز از دست رفته مى پردازد. اينها هيچ کدام ممنوع نيست، بلکه ممدوح است به شرط اينکه آميخته با شکيبايى و صبر باشد. ممنوع است که انسان بى تابى کند، سر به ديوار بکوبد، لطمه بر صورت زند، سخنان ناروا بگويد.
در حديثى مى خوانيم: «هنگامى که خبر وفات جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه (در جنگ موته) به پيغمبر رسيد، هنگامى که وارد خانه مى شد شديداً براى آنها گريه مى کرد و مى گفت: آنها براى من سخن مى گفتند و با آنها انس مى گرفتم، هردو با هم رفتند».(7)
نيز در داستان جنگ احد مى خوانيم: «هنگامى که پيغمبر به مدينه باز گشت از هر خانه اى صداى گريه و زارى براى شهيدى به گوش آن حضرت رسيد که بازماندگان بر شهيدانشان مى گريستند جز خانه عمويش حمزه، پيغمبر بسيار ناراحت شد و گفت: ولى حمزه گريه کنندگانى ندارد. اهل مدينه که از اين سخن باخبر شدند قسم ياد کردند که هرگز بر عزيز از دست رفته اى گريه نکنند مگر اينکه نخست براى حمزه نوحه گرى کنند و بگريند» و اين سنّت همچنان تا امروز (زمانى که امام باقر(عليه السلام) اين حديث را بيان مى فرمود ادامه دارد).(8)
روايات بسيارى نيز در باره نهى از جزع و بى تابى از معصومان(عليهم السلام) نقل شده است از جمله امير مؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «إنَّکَ إنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْکَ الْمَقاديرُ وَ أنْتَ مَأجُورٌ وَ إنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْکَ الْمَقاديرُ وَ أنْتَ مَعْذورٌ; اگر صبر و شکيبايى (در مصائب) پيشه کنى آنچه مقدّر است به هر حال واقع مى شود و تو (در پيشگاه خدا) مأجور هستى و اگر جزع و بى تابى کنى مقدّرات به هر حال صورت مى گيرد; ولى تو گنهکار خواهى بود».(9)
نبايد فراموش کرد جزع و بى تابى افزون بر اينکه نوعى ناسپاسى در پيشگاه خداست، آثار بسيار مخربى روى اعصاب انسان دارد و گاه او را تا سرحد جنون پيش مى برد.
****
2. تجهيز پيامبر(صلى الله عليه وآله):
در اينکه پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در چه روزى چشم از جهان بربست، اختلافى نيست. همه اتفاق نظر دارند که روز دوشنبه بود و مشهور ميان پيروان اهل بيت(عليهم السلام) اين است که دفن آن حضرت سه روز بعد انجام يافت.
گرچه از روايات استفاده مى شود که تعجيل در دفن ميّت مستحب است; ولى هنگامى که شخص از دست رفته کسى مانند پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) باشد و مردم بخواهند گروه گروه بر او نماز بخوانند و اداى احترام نسبت به او بنمايند، مسئله شکل ديگرى به خود مى گيرد.
از روايات نيز استفاده مى شود مردم ده نفر ده نفر وارد حجره پيامبر شدند و بر آن حضرت نماز گذاردند و سپس در همانجا بدن پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به خاک سپرده شد، زيرا بعد از آنکه هرکسى در باره محل دفن پيامبر اظهار نظرى کرد، بعضى مکه را پيشنهاد کردند و عده اى مدينه را (در بقيع يا در صحن مسجد رسول الله) امير مؤمنان على(عليه السلام) فرمود: «إنَّ اللهَ لَمْ يَقْبِضْ نَبِيّاً إلاّ في أطْهَرِ الْبِقاعِ فَيَنْبَغي أنْ يُدْفَنَ فِي الْبُقْعَةِ الَّتي قُبِضَ فيها فَاتَّفَقَتِ الْجَماعَةُ عَلى قَوْلِهِ(عليه السلام) وَ دُفِنَ في حُجْرَتِهِ; خداوند هيچ پيغمبرى را قبض روح نمى کند مگر در پاکترين نقاط روى زمين، بنابراين سزاوار است در همان محلى که حضرت قبض روح او شده دفن شود. هنگامى که مردم اين سخن را شنيدند متفقا رأى آن حضرت را پذيرفتند و بدن پاک پيامبر در همانجا به خاک سپرده شد».(10)
در اينکه قبل از پوشاندن قبر چه کسى وارد قبر شد، همچنين نقل شده است: على(عليه السلام) و فضل بن عباس و دو نفر ديگر وارد شدند.(11)
به هر حال شک نيست که تجهيز پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) اعم از غسل و تکفين و نماز و تدفين عمدتاً به وسيله على(عليه السلام) صورت گرفت در حاليکه ديگران در سقيفه بنى ساعده مشغول گفت و گو و چانه زدن در امر خلافت بودند و حتى مطابق بعضى از نقلها تعزيه گردانهاى سقيفه موفق به نماز بر پيامبر هم نشدند.
براى آگاهى بيشتر در مسائل بالا به کتاب بحارالانوار جلد 22 صفحه 504 به بعد مراجعه کنيد.
****
پی نوشت:
1. وسائل الشيعه، ج 2، ص 653، ح 1.
2. «مسليا» به معناى تسليت دهنده است از ريشه «سلو» بر وزن «سرو» به معناى آرامش بعد از ناراحتى گرفته شده.
3. نهج البلاغه، خطبه 202.
4. کافى، ج 3، ص 220، ح 2.
5. «انفدنا» از ريشه «نفاد» به معناى تمام شدن چيزى است و «انفاد» مصدر باب افعال به معناى تمام کردن است.
6. «بال» به معناى خاطر و قلب و حال است.
7. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 177، ح 527.
8. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 183، ح 553.
9. مستدرک، ج 2، ص 431، ح 40.
10. تهذيب الاحکام، ج 6، ص 2-3.
11. بحار الانوار، ج 22، ص 525.

http://ahlolbait.com