عملیات بدر بود و اتش از زمین آسما ن می بارید کنار رود دجله بودم هواپیماها بعد اینکه بمباران خودرا تمام کردند و گرد وخاک خوابید دیدم صدائی میاد متوجه مجروحی شدم که رو برانکارد می بردندخطاب به من گفت برادر تو به اینا بگو گفتم چی رو گفتش دستم مونده جائی که مجروح شدم اصرار میکنم اونم بیارین حرف نمی خونن بهش گفتم دست میخوای چیکار بزار زود ببرند مداوات کنند گفت میخوام تو اون دنیا به حضرت عباس عرض کنم اگر شما شرمنده اهل خیمه شدی و آب نرسید منم شرمنده هموطنانم که بیش از این نتونستم براشون کاری انجام بدم ....