آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
مهمان ويژه ي صندلي داغ: «نازنين زهرا»
دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۲ ۰۱:۵۷ قبل از ظهر
[#5]
|
||
بانو
شماره عضویت :
573
حالت :
ارسال ها :
343
محل سکونت : :
همین حوالی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
241
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
1686
پسند ها :
365
تشکر شده : 301
|
نوشته شده توسط : اشک فراق » سلام خواهرگلم. 1-نازنین زهرا رومعرفی کن. 2-آرزوی کودکیت؟ 3-آرزوی زمان حالت؟ 4-اگرماشین زمان میداشتی دوست داشتی به کدام قسمت زمان وکدام دوره برگردی؟چرا؟ 5-یه خاطره تلخ ویه خاطره ی شیرین ازدوران زندگیت؟ 6-رنگ/غذا/فیلم/کتاب/حیوان/شهر موردعلاقت؟ سلام اشک فراق عزیز 1-وای چه سوال سختیخخخ..من 21 سالمه دانشجوی پرستاری هستم.. من ی دختری هستم که کلی تا بحال تغییرات تو زندگیش داشته...ی دختری که کلی ارزو ورویا داره... ی دختر پرحرف..یه کم مغرور..خیلی لجباز...بقیه میگن خیلی مهربونخعلیی بلندپروازم خعلی...سعی میکنم واجبات دینمو تمام کمال انجام بدم...ی دختری که قصد داره دونه دونه به تمام ارزوهاش برسه تا هیچ حسرتی تو زندگیش نداشته باشه.. ی دختر عاشق عاشق خدا عاشق زندگی ... عاشق عاشق ماشین وسرعت هستم..رانندگی تو شب رو دوس دارم...اگه موقعیتشو داشتم وارد صادرات وواردات ماشین میشدم.. عاشق اهنگ وویولون هستم...یکی از فانتزیام اینه که ی روزی بتونم خوب ویولون بزنم.. عاشق نویسندگی هستمممم اونم دوس دارم متنام غمگین باشه....دلیلشو خودمم نمیدونم شغلم رو دوس دارم..ارزوم اینه که ارشد تربیت مدرس قبول بشم وبعد برا دکتری بورسیه بشم.. دوست دارم تافلمو بگیرم..دوس دارم ی روزی حافظ کل قران بشم...دعاکنینننننننن.. ادم شادی هستم..یکی از شادی های دنیام اینه که خانه ای داشته باشم وسط شهر ی جای شلوغ باشه وکلی مغازه اطراف خانه و از خانه های حیاط دار تک واحدی باشه که توی حیاطش حوض داره وکلی باغچه که اول صب بیدار بشم وشیلنگ 4 متری رو از این ور حیاط تا اون ور حیاط بکشم برابیاری باغچه ها... یکی از شادی های دنیام اینه که جز ادمهایی باشم که داخل خونه ام گرامافون داشته باشم ویک رادیوی قدیمی که اول صب رادیو تهران روگوش بدم وبجای نان فانتزی همیشه نان سنگک و به جای قهوه های عصر چای ساده راتوی همین استکانهای کمرباریک بخورم... یکی ازشادی های دنیام اینه که ی روزی سرمایه داشته باشم و ی موسسه خیریه بازکنم..وبشم بابالنگ دراز پنهانی کلی فرشته های کوچک.. یکی از شادی های دنیام اینه که کاغذی باشد وقلمی وی دنیا حرف برای نوشتن وادم هایی که بخانند ومرا بگویند بنویس.... ویـــــــــــکی از شادی های دنیام هم میتوانداین باشدکه شغل ام ازسراتفاق پرستاری باشد..همان هاکه پیچیدگی های ساده دارند وهمه عشقشان این است که حال ادمهایی راخوب کنند... فک کنم دیگه خعلی شناختینم... 2-ارزو داشتم معلم بشم...وهمیشه هم ارزو داشتم برم هند.. 3-همه ارزوهامو تو سوال یک گفتم....یکی ارزوهام هم اینه که برم خانه خدا هرچه زودتر.. 4-اگه منظور دوره زندگی خودم باشه برمیگشتم دوران دبیرستانم وکارحفظم رو که بنا به دلایلی متوقف شد رو ادامه میدادم واجازه نمیدادم چیزی مانعش بشه... 5-بدترین خاطره ام برمیگرده پارسال برا خاطر عمل پدرعزیزم..که الان خداروهزاران هزاران مرتبه شکر که حالش خیلی خیلی بهتره... وی خاطره بدم دارم که کاملا سکرته وخاطره شیرینم هم کلا درکنار بابام ومامانم همه چیزش برام شیرینه 6-همه رنگهارو دوس دارم بستگی داره بخام برا چی رنگ انتخاب کنم...ولی بیشتر بنفش رو خعلی میپسندم.. غذا...لازانیا...ته چین...کباب... فیلم زمانه -شوق پرواز...امیلی در نیومون..وفیلمهای اناتومی کتاب جهادبانفس وسایل الشیعه تاحالا عثن بش فک نکرده بودم..ولی کلاغ همیشه حرصم میده... شهرتبریزبرام ی دنیای دیگس..کاشان ومشهد رو هم دوس دارم...البته ونیز رو هم دوس دارم |
||
|