آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
ساده بودم .....
سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳ ۰۳:۰۷ بعد از ظهر
[#1]
|
||
بانو
شماره عضویت :
384
حالت :
ارسال ها :
398
محل سکونت : :
نصف جهان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
285
اعتبار کاربر :
2376
پسند ها :
433
تشکر شده : 183
|
هوالمستعان
شما مطمئنی شبگردی شبگرد مهروشادی ولبخند از گوشه لبانش محو نمی شود ورق نا امیدی وبدبینی از دفتر زندگی اش کنده شده است کتاب تلخ نویسی در کتابخانه خاطراتش خاک گرفته است گوسفندان گله اش در کنار چشمه رحمت به دور از گرگها اب می خورند{بز هم شاید باشه خخخ} چادر نماز ارادت وبندگی اش هنوز بوی عطرتوکل می دهد انگشتر توسل اش به دستش است وموهای پریشانی اش را از ته کوتاه کرده همیشه چیزهایی هست که به امید ان می شود با عشق به زندگی نگاه کرد مثل حضور والدین مثل داشتن سلامتی مثل درک کردن خنکای دم صبح مثل توان روزه داری در گرمای سخت من که فکر می کنم همیشه بهانه ای هست که خودمان را برای خدا لوس کنیم وخدا نازمان رابکشد وهمیشه خدا دستش بر شانه هایمان هست که تنها نباشیم حسبی الله ونعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیر
ووقتی خداهست همه چیز غیر او حقیر می شود
|
||
|