آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
داستان مسافرت یاران منتظر به خانه ادمین
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۳۴ قبل از ظهر
[#5]
|
||
عضو
شماره عضویت :
1311
حالت :
ارسال ها :
1657
محل سکونت : :
هرجا خطری تره
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
519
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
16628
پسند ها :
1231
تشکر شده : 2189
|
من یه روز اتفاقی زنگ زدم به بلاغ
گفتم سلام کچل چطوری؟ گفت:خوبم چی میخوای؟ گفتم چه خبرته ؟ گفت داریم با جمعه و بچه ها میریم مشهد گفتم منم میام گفت : کجا ؟بچه ها رو نمیبریم و این گونه ان روی سرداریم بالا امد و تهدیدش نمودم وسپس با تنی لرزان گفت:::::بیا ما نیز خوشحال شدیم و این گونه بود که ما نیز همراه بلاغ و دایی جمعه و سایر دوستان راهی کلبه مدیر گشتیم......
ویرایش ارسال توسط : تنهاترین سردار
در تاریخ : چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۱۴ بعد از ظهر |
||
|