آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
بازآمد بوی ماه مدرسه ....بوی
شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳ ۰۴:۲۴ بعد از ظهر
[#1]
|
||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1103
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
از اختلاص هم جرمش بیشتر بود ! وقتی جوابا رو میخوندیم همه جوابا مثل هم بود * یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه ! .. همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می افته!
آخه من نمیدونم شادی های های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟ والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن!
من ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺁﻣﻮﻧﯿﺎﮎ ﺧﺎﻟﺺ ﺗﻨﻔﺲ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ . . . .. . . ﺑﻮﯼ ﻣﺎﻩ ﻣﻬﺮ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻣﻢ ﻧﺮﺳﻪ!. یه ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻢ؟ . . . . . . . ﺍﻭﻝ ﻣﻬﺮ . . ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ . . ﺩﻫﻪ ﻫﺸﺘﺎﺩﯾﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯿﺰﻧﻦ. . یه جمله میگم به احترامش یه دقیقه سکوت کنید… غروب ۳۱ شهریور … .
شما یادتون نمیاد ما وقتی بچه بودیم اول مهر که کفش نو برام میخریدن سر کلاس انقدر نیگاش میکردم که دیگه چشمام خسته میشد ، تازه اگه روش یه لک میفتاد با آب دهنم تمیزش میکردم …
.
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!! .
ﺭﻓتﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺘﻢ آﻗﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ ؟؟؟!!! ﯾﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻨﮕُﻼﺯیسازیوم ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻮﺩﻡ !
ویرایش ارسال توسط : حریم قدس
در تاریخ : شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳ ۰۴:۲۹ بعد از ظهر |
||
|