آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
ثبت خاطرات اولین حضور در چت روم یاران منتظر
دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۵:۵۸ قبل از ظهر
[#3]
|
||
عضو
شماره عضویت :
829
حالت :
ارسال ها :
197
محل سکونت : :
اصفهان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
134
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
701
پسند ها :
59
تشکر شده : 200
|
سلام علیکم ، داستان آشنایی من با این چت روم یک داستان پلیسی و جنایی داشت که خیلی پیچیده شد الکی ، ماجرا از اینجایی شروع شد که من در اواخر خرداد همین امسال بود شاید داشتم روی پایگاه سادات به نشانیhttp://www.sadatstu.ir/ کار می کردم که البته اون زمان جور دیگه ای بود و کمتر مذهبی و مثل الآنش بود قبلا مطالب سرگرمی زیاد داشت عکسای جالب و ... خلاصه این که یکی از رفقا که اینجا تازه کاربر جدید شده بود تعریف اینجا را دوسه روزی بود می کرد هروقت من را می دید و عرض شود که من را اون روز عصر دعوت کرد بیام منم که یک چندماهی بود چت را ول کرده بودم با بی میلی تمام اومدم چت روم و از همون اول قالب چت روم چشمم را گرفت البته نکته ی جنایی داستان این بود که من از ابتدا با یک کاربری ویژه اومده بودم و اینکه جماعت کاربران داشتن مغزم را منفجر می کردند ماجرا این بود که من از کاربری دوست عزیز و داداش گلم علی1 که ناظر روم هم هست داشتم استفاده می کردم خودم هم اصلا نفهمیدم تا وقتی که در یکی از خصوصی هایی که بهم دادند من گفتم : بله این جا بود که باب حرف زدن باز شد و ما فهمیدیم که با کاربری یه نفر دیگه اومدیم لحظاتی بعد برای نخستین بار رفیق گرامم ادمین خان از راه رسید و به یکباره در خصوصی من را زد و بی اجازه داخل شد یک لحظه گمان بردم که قرار است به این حالت اخراج بشم اما ادمین برام یه کاربری ساخت به نام '' عبدالمهدی '' که اتفاقات زیادی افتاد تا شد اسمم عبدالله که ان شاءالله در یک فرصت دیگه خلاصه این که کاربری را گرفتم و از کاربری علی خان رفتم بیرون و نکته ی جالبی که من را متحیر کرد رمز ساده ی علی بود که من هم درست زده بودم خیلی خیلی جالب و به یاد موندنی بود خلاصه این که یه حدود 30 دقیقه یا کمتر یا بیشتر بعد علی خان تشریف فرما شدند و با حالت عصبانی به سوی من روانه شدند و تا یک ساعت یه بند تهدید و حرف بیخود زدند منم به ادمین گفتم این چشه ؟ گفت : چش نیست کاربره بعدشم یکی با کاربریت می اومد چت روم شاکی نمی شدی و با کمال احترام به ادمین اونم یه سری حرف بیخود زد شکایت و فضای سایبری و این حرفایی که باهاش بچه می ترسونند خلاصه این که ادمین رفت بعدش و من را با علی که موتورش زیادی داغ کرده بود تنها گذاشت من هم هرچی بهش گفتم محل نزاشت و بچه ی بی ادب که از همین جا می زنم تو سرش می خواست من را اخراج کنه منم بهش گفتم : هی عمو من خودم با احترام می رم بیرون فردا شب میام میری با بزرگترت حرف می زنی ضایع شدی و دیدی من راست گفتم بی حرف زیادی من میام چتم را می کنم ( البته من با ادب گفتم الآن یکم بهش آب و تاب دادم ) در پایان من از چت روم خارج گشتم و به احوال پایگاه ادامه دادم و روز بعد عصر بود فکر کنم یادم افتاد که آره دیروز همچین حرف و اتفاقی بود پاشم برم چت روم خلاصه این که ماهم اومدیم دیدیم دنیا امن و امانه و خب راحت نشستیم به زندگیمون برسیم که بعد ادمین اومد و علی هم اومد یکسری تیکه انداخت که اگه حساب رفاقت امروز را داشتیم به عمرش نمی گفت و خب من بازم با این که دیروز کلی معذرت خواهی الکی کرده بودم بازم معذرت خواستم بعدشم یه کتری آب یخ دادم ادمین بریزه روی موتورش و پس از ان بود که من این جا عصر های زیادی را آمدم و در روز های تعطیل گاها صبح ها امدم و اندک اندک با افراد زیادی آشنا شدم و زوری زوری از ادمین تا پست قدیمی پست گرفتم و برتر بودن را هم خود خدا کرم کرد که نمی دونم چرا هرچی میگم ارشدی کرم کن گوش نمیده خلاصه اینکه با تغییر و تحولات زیادی در این چت روم من هم اندکی متحول شدم و پایگاه را با رفقا نوع کارش را عوض کردم و این درست در زمانی بود که قدیمی های روم می دونند من تبلیغ سریال ابابکر را می کردم فکر نکنید سنی هستم اما فکر هم نکنید شیعه هستم اصلا در این باره فکر نکنید چون مغزتون صوت میکشه به جای سوت برای خیلیا هنوز هم مجهوله و کلی ها اون زمان از من نفرت عجیبی به دل گرفتند که خب حق می دم ولی سریالش که فیلم تعریف از ابابکر نبود بررسی حقانیت حضرت علی و ابابکر بود و بررسی احادیث جعلیی که برای حضرت علی بوده ولی به ابابکر چسبانده اند و خلاصه با این تححول عظیم کم کم کار پایگاه برنامه ریزی شد و این تابستان کار های زیادی کردم که خودمونی بگم تا حالا اینقدر کار نکرده بودم شبانه روزی وقت گزاشتم و دوستان همکار اصلیم کمک دور فقط کردند که از این جا این مشت را می خوابانم در صورت هاشون رفقای نامرد بی معرفت و از رفقای نزدیک در چت روم هم یادی نمی کنم چون هرجایی که حرفی زدند از من یادی نکردند منم یادی نمی کنم تا حساب کار بیاد دستشون و اما و خب ممنونم از همه ی نویسنده هایی که دارم و هر سال یدونه مطلب می زارند و بیشتریاشون دلشون نمیخاد که اونایی که تو چت روم هستند نام واقعیشون را کسی بدونه ( چون من می دونم ) و حتی نام کاربری چت رومشون را ( که اونم باز من می دونم ) برای همین اسم نمی آورم و دست اخر از خانم مطهره خانم و اقای علوی هم ممنونم که این افتخار را دادند که باما همکاری کنند وقتی قرار همکاری را گزاشتم به این حالت از خوش حالی در پوست خودم نمی گنجیدم و مهم تر از همه از خانم پروگرمر معاون گرامی که بر اثر تبلیغ زیاد توی خصوصیشون فکر کنم یک سکته بر اثر حرص خوردن زیاد بهشون دادم و ادمین بچه ی شوخ و نیمه قانون مدار که این روز ها کمتر با ما خودمونی میشه هم ممنونم اینا اینجا زحمت نمی کشیدند که چت روم این شکلی نمی شد یک مورد دیگه هم یادم اومد من تا یکی دوماه پیش بگم که نمی دونستم ماجرای این دعاها چیه و از ماجرای صوت دعا و اینا بی خبر بودم تا این که رفتم در بخش دعا همکاری کردم و زیارت عاشورای روز های سه شنبه اگر اشتباه نکنم با من بود که خب توفیق نشد ادامه بدم و گاهی تفریحی دعا می زارم و یک مسئله هم هست که برای من هنوز که هنوزه هضم نشده و اون اینکه این خانم منیبا هست نمی دونم اسمشون را درست کی بودند و چیشده که به رحمت خدا رفتند کسی می دونه بگه تا من هم بدونم دست آخر بگم که بلند شید بیاید پایگاه سادات آدرسشم بالا دادم پایین هم می دم http://www.sadatstu.ir/ من و دوستان هی بروزش می کنیم ببینید و نظر بدید تو دل هاتون هم فحشم ندید کانال اپارات را هم بگم صفحاتمون در شبکه های اجتماعی را نمی گم چون ریا میشهhttp://www.aparat.com/gharibashena بله اینم کانال ماهست خلاصه این که سر بزنید دیگه نظرم بدید منم برم برسم به هزار و یک کاری که باید در هزار و یک شب تموم می کردم و شب اخرش مونده فعلا یاعلی چت روم و پایگاه در خدمتیم
ویرایش ارسال توسط : عبدالله
در تاریخ : دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۰۲ بعد از ظهر |
||
|