آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
ثبت خاطرات اولین حضور در چت روم یاران منتظر
دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۱۲ قبل از ظهر
[#7]
|
||
بانو
شماره عضویت :
1260
حالت :
ارسال ها :
374
محل سکونت : :
کنار دریا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
96
اعتبار کاربر :
2572
پسند ها :
362
تشکر شده : 340
|
منم بگم ،کلا اولین بار چت اومدنم که خودش ماجرا داره،تقریبا نزدیک یه سالی یه چت رومی میرفتم جای دیگه هم نمیرفتم
چندبار یادمه روم های مذهبی زدم اما باز نشد بی خیال شدم، خلاصه ناظر شدم بس که رفتم واومدم، تااینکه خیلی اتفاقی رفتم یه روم دیگه موقع ظهر بود منم همینطوری داشتم صفحه های خصوصی که برام باز کردنو میبستم،اخه تو اون روم خودمون نمیدونم از ترس اخراج شدن بود چی بود که خصوصی باز نمیشد،اون روز مخم هنگ بود اینا چی میگن اینجا دیگه کجاست!!!!!! تو همین احوال بودم یه بنده خدای اومدو تبلیغ این روم و کرد خلاصه منم اینقدر خسته بودم خواستم زود از اون فضا در برم،گفت برو الان عضو شو منم میگفتم باشه ولی نمیرفتمو داشتم پنجره های خصوصی مو که باز بود میبستم خلاصه گفت برو الان بازه بعد ورودی مهمانش بسته،منم گفتم واااااا خلاصه رفتم اونجا اسم مو زدم اومدم اونجا بهش گفتم رفتم از چیزای که برام تعریف کرده بود خدایش خوشم اومده بود جاتون خالی یادم رفت ازش بپرسم خوب شما اونجا با چه اسمی هستی ،تا یه مدت مجهولات ذهنی ام بودکه کی بود این بنده خدا البته این مجهول معلوم شد چند وقته پیش البته قول گرفتن ازم که به کسی نگم منم راز داری میکنم،خلاصه اومدم تو روم تعداد 3نفر منو میدونی گفتم اینجا دیگه کجاست چقدر اعضاش کم ان یاخداااااااااااااا بعد اولین نفرای که دیدم امید به زندگی،زندگی و یگانه 313بود خلاصه این زندگی هم تا گفتم رشته ام چیه با سوالاتش موشک بارونم کرد،فکر کردم هم رشته امه !!!!!!!!!!!اما متوجه شدم نبود!!!!!منم حالا اینهمه سوالو چه جور جواب بدم از یه طرف مادرم هم صدا میزد،از یه طرف نمی خواستم کم بیارم باید جواباشو میدادم جاتون خالی هر نیم ساعت می اومد م یه جوابی میدادم میرفتم خلاصه این یگانه هم هی تو این گیر وداراز قوانین سخت روم میگفت من گفتم اینجا حتما گوانتانامو هههه خلاصه وقتی این روم کشف شد چنان با علاقه برای مامانم تعریف کردم فکر کنم مامانم همسنم بودش حتما میومد خلاصه پسرخاله وچندتای دیگه هم توهمون دوروز اول اغفال کردم بیان اینجاچیزای جالبش برام تو لحظه اول شکلکای خانوم روم بود که محجبه بودن،مراسم دعاش،ومتانت کلام بچه هاش بود،بدیش هم برام تحویل نگرفتن بود روزای اول که باید اروم بی صدا بودم ،جو زیادی ارومش، زیراب بودنشون،انجمن بودنشون،خلوت بودنش،خلاصه جالب این بود رومی که یه سال رفتم واومدم زود ترک شد واینجا موندگار شدم. |
||
|