آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
بدون هیچ عنوانی...
جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۱:۰۳ بعد از ظهر
[#132]
|
||
زخمش خیلی عمیق بود...خونریزی شدیدی داشت! دکتر بهم گفت چادرت را باز کن تا راحتتر کمکش کنی.. داشتم چادرم را باز میکردم که چشمان نیمه جانش را به من خیره کرد و دستانش را که به خونش غرق بود به چادرم گرفت و گفت: من میروم تا تو چادرت را باز نکنی!!! چادرم هنوز در مشتش بود که شهید شد...!!!
ویرایش ارسال توسط : زهرابانو
در تاریخ : جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۱:۱۷ بعد از ظهر |
|||
|