نوار پیام ها

( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )     مدیریت پیام ها

نمایش موضوع به شکل عادی
اطلاعات نویسنده	مردي كه 60 سال است حمام نرفته!!!! پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۳ ۰۹:۳۴ بعد از ظهر [#4]
حریم قدس حریم قدس پروفایل شخصی جستجو میان موضوعات ارسالی کاربر حریم قدس جستجو میان پست های ارسالی کاربر حریم قدس بانو شماره عضویت : 499 حالت : ارسال ها : 4733 محل سکونت : : حریم قدس جنسیت : تعداد بازدیدکنندگان : 1104 دعوت شدگان : 1 اعتبار کاربر : 74582 پسند ها : 4202 حالت من : تصویر مورد علاقه من : تشکر شده : 5426	يني قمر خانم پاسخ بده خب جالب بوده از اين آدما گوشه كنارا زياده  من سال سوم خدمتم يه روستايي افتادم لب مرزخلاصه خدا قبول كنه اوايلي كه اونجا رفته بودم هنوز آشنايي چنداني با مردم روستا نداشتم سال خيلي سختي بود برام تا اينكه يه روز كه از مدرسه برميگشتم ديدم يه مرد مسن اومده كنار در خونه اي كه اونجا ساكن بوديم نشسته يه كت بلند پوشيده با محاسن بلند درست شبيه همين آقايي كه اينجا عكسشو گذاشتم .تعجب كردم رفتيم داخل وكمي بعد ديدم صاحب خونمون كه يه زن مسن مهربون بود (شب جمعه اي خدا بيامرزتش يادش كردم )اسمش ننه گلي بود ديدم يكم نون وآبگوشت برد براي اين آقا تا بخوره اون روز گذشت تا بعدا فهميدم اين آقا هفت هشت ساله اومده تو اون روستا اسمش بَرَه فقير بود يني لقبش بود احتمالا اسمش برات بوده كه محلي ها ميگفتن بره فقير !!!چند روزي كه گذشت بچه هاي مدرسه بهم پيشنهاد دادن بريم محل زندگي بره فقير رو ببينيم .عجب روستاي باصفايي بود با بچه ها كولمونو بستيمو عازم ديار سكونت اين آقا شديم چون برام خيلي جالب بود توي مسير بچه ها بهم گفتن اين اقا هشت ساله حموم نرفته ومن متعجب آيا واقعا صحت داره يا نه كم كم داشتيم نزديك مي شديم نزديك قبرستان روستا بالاي يه تپه با صفاخونه اي بود خرابه بدون سقف .هيچي نبود جز يه پلاس كهنه ويه اجاق تو اون هواي سرد آبان ماه ديدم توي قرن بيستم (اونجا هنوز بيست ويكم نشده بود)چه آدمهايي با چه زندگي هاي عجيبي زندگي ميكنن .كنار اجاقش نشسته بود وداشت به سيگارش پك ،پوك مي زد كنار اجاق يك قوري كهنه ي رنگ ورو رفته بود كه از بس دود خرده بود به سياهي ميزد داشت قل قل ميكرد وهي كف ميكرد خدايا اين چه نوع چاييييه؟بچه ها كه تعجب منو ديدن گفتن خانم ميدونين اين چييه قوطي تايده !!!ريز ميكنه اخل قوري ودم ميكنه وميخوره .خيلي چيزا گفتن از اين مرد وخودم ديدم كه يه روز يه بسته قرص استامينوفن رو درسته قورت داد داخل كوچه مي نشست وسنگ وشيشه ميخورد ميگفت سالمه ودردي نداره  وااااي خسته شدما اين ماجرا ادامه دارد
اعتبار افزودن اعتبار به :حریم قدس نظر شما :	نقل قول