آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
عید چیکار کردید....؟
جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ ۰۹:۱۳ بعد از ظهر
[#11]
|
||
عضو
شماره عضویت :
431
حالت :
ارسال ها :
2349
محل سکونت : :
یکی از روستا های خراسان رضوی تا مشهد 3ساعت راه هست
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
528
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
25093
پسند ها :
1627
تشکر شده : 3862
وبسایت من :
وبسایت من
|
سلام
من شب عید رو تویه همون نمایشگاهی که برای عید دوستان زحمتش رو کشیدن خوابیدیم قرار گذاشتیم تا سال تحویل بیدار باشیم اما از بس خسته بودیم خوابمون برد ایام عید هم درگیر نمایشگاه و میکس و سفری نرفتم روز 13 بدر هم فوق العاده خوش گذشت ما 50 نفر بودیم و هر کدوم از اقوامون که روستای ما زندگی میکرد با نوه و داماد و..... دسته جمعی زدیم به دل طبیعت / خیلی خوب بود و خوش گذشت جایی هم که بودیم خلوت بود و ما رفتیم اول والیبال بعد چایی خوردیم رفتیم فوتبال و من گفتم هر کی باخت بده باید کلاغ پر بره تا جدی بازی کنن خخخ اما آخرش هم باخت دادن اما کلاغ پر رو نرفتن خخخخ بعد هم باز چایی / نهار ظهر هم کلاً آشپزی با آقایون بود و خانم ها دست به سیاه و سفید نمی زدن بعد هم رفتیم تاب انداختیم تاب رو زیر پل انداختیم و فوق العاده ترسناک و از آن جایی که من آدم جوگیری هستم گفتم محکم تاب بدین من پسر شجاع هستم / داماد عموم گفت کاری میکنم احسان دیگه نگی تاب / محکم تاب میداد و روده هام اومده بود تویه حلقم خخ آخرش داماد دایی به دادم رسید و تاب رو گرفت خخخ بعد هم رفتیم امام زاده سید محمد (کاشمری ها میدونن کجا رو می گم از امام زاده های معروف است ) بعد هم اومدیم خونه و من یه خورده دل پیچه داشتم از بس قاطی پاتی خورده بودم تاب هم خیلی بد بود سرم درد گرفته بود و دلم یه جوری بود امرروز هم جمعه دوباره اقوام تصمیم گرفتن دسته جمعی برن امام زاده سید مرتضی( کاشمری ها میدونن کجا رو میگم معروف است) که من گفتم کار دارم و نمیتونم بیام حدود 5 دقیقه پیش هم خانواده ی محترم از زیارت و تفریح شون برگشتن و خسته و میگن احسان فلان کار رو کردی مرغا رو چیزی دادی گوسفندان رو چیزی دادی منم میگم آره خخخخ ممنون آقا الیا |
||
|