آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
معلم عزیز حریــــــــم قـــــــدس مهربان روزت مبارکـــــــــ♥̉̉̉♥̉̉̉
یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۷:۲۶ بعد از ظهر
[#28]
|
||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1103
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
به نام خدای قلم واندیشه دیروز آرام آرام با تو بزرگ شدم نازنینم دانستم اگر می خواهم پا به پای تو بدوم باید از گل آلود شدن کفشهایم نترسم باید نگاهم را به نگاهت بدوزم باید دستانم را مانند تو رنگی کنم باید انگشتانم را در ذهن خاموش تو قلاب کنم وباید در ژرفای تمام احساساتت حالاتت ودانسته هایت قدم بگذارم تا بدانم که باید از کجا آغاز کنم . راستی باید خیلی قوی باشم تا تو عاشق شوی. عاشق خیلی چیز ها درستی /صداقت /اعتماد /حیا/احترام/مهربانی/احساس مسولیت/و...... باید از طراوت وجوانیم بگذرم تا بتوانم چین های اندیشه ی تو را باز کنم حتی باید تحقیر شوم توهین بشنوم پچ پچ های تو را بشنوم وانکار کنم گویی چیزی نبوده ونیست یادم باشد تبعیض را خط بزنم از قاموس کردارم . بیا دخترم بیا پای تخته بیا امروز معلم کلاس تو هستی بیا دختر خوبم کمکم کن این خط ها را روی کف زمین بکش اینجا بایست بیا تو سمت شمال باش من خورشید می شوم باید بلند بلند با خنده هایت بخندم انگار نه انگار پشت در کلاس کلی از نگرانی هایم صف کشیده است . عه دخترای گلم بیا ین امروز براتون یه قصه بگم اینو از من به یادگار داشته باشین ومن باید چه صبورانه اشتباهش را به او بفهمانم دخترکم امروز چه قدر زیبا شده ای ماشا الله راستی که چقدر خدا تو را زیبا آفریده است اوووووه چه خط زیبایی اووووه چه هنرمند . . . . راستی حواسم باشد ان گوشه کلاس کسی هست که کمی خجالتی است وگوشه ی دیگر کسی که مادر ندارد یا حتی پدر این سمت کلاس کسی هست که دردش را راز کرده برایم گفته حواسم باشد آن را از صندوقچه ی اسرار بیرون نیاورم راستی که گاهی ذوب می شوم در پس اشک هایت وگاهی بال وپر می گیرم از کسب عناوین مختلفت ولبخند میزنم برای داشتن تو وخدا را شکر می کنم که تو هستی ومن هنوز می توانم باتو بمانم حتی اگر..... سال ها بعد هیچ نشانی هم از من در ذهنت نماند . دوستان ویاران عزیزانجمن یاران منتظر از لطف شما سپاسگذارم ومحبتتون رو فراموش نمیکنم یاسمن عزیزم ممنونم از تو به خاطر اینکه منو لایق این عنوان دونستی ومعلم مهربان خطابم کردی . از بقیه ی بزرگواران هم که در پروفایلم واینجا تبریک گفتن کمال تشکر وامتنان ر دارم وتشکر ویژه کنم از معلمی که لیاقتش برای این عنوان از من بیشتره وکم توقع وصبورتر از منه خانم هستی 2013 مربی بچه های اوتیسم جاداره دستاشو ببوسم وبراش ارزوی موفقیت کنم وبقیه ی همکارانم که در اینجا حضور دارن اما میخوان گمنام باشن /ان شا الله با دست های پرتوان واندیشه های والای معلمان متعهد ودلسوز سرزمینمون بتونیم کشوری اباد ومملکتی سرافراز داشته باشیم .
اسم من گم شده است.
توی دفترچه ی پر حجم زمان
دیرگاهی است
فراموش شدم.
اسم من گم شده است
لا به لای ورق کهنه ی آن لایحه ها
زیر آن بند غریب
پشت انبوهی از آن شرط و شروط
لای آن تبصره ها
اسم من گم شده است
در تریبون معلق شده سخت سکوت
حق من گم شده است.
زنگ انشا
کسی انگار نمی خواست معلم بشود
شان من گم شده است
شان من نیست بنالم
شان من نیست بگویم
زتهی ، ز نبود
یا از این زخم کبود
لیک
رنگ رخساره گواهی دهد از سر درون
از همه رنج فزون.
اسم من گم شده است
نردبانی شده ام
صاف به دیوار ترقی
تا که این نسل و آن نسل
پای بر پله ی من
سوی فردا بروند
و غریبانه فراموش شوم
اسم من گم شده است
.
خودم . . .
خودت . . .
خودش . . .
وقتی معلم « ادبیات » از ضمایرِ ِ مشترک سخن می گفت ؛
نمی دانستم درس « اخلاق » می دهد؛
او از « خود » مثال زد . . .
و آموخت
ابتدا باید از « خودم » آغاز کنم . . .
نه از دیگران !
من سحر وجادو بلد نیستم فقط یک معلمم بازهم ممنون از لطف ومحبت شما
ویرایش ارسال توسط : حریم قدس
در تاریخ : یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۰۸ بعد از ظهر |
||
|