آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۳۳ قبل از ظهر
[#14]
|
||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1104
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
نوشته شده توسط : بانوی آفتاب » شماها خیلی خلافتون سنگینه ، منم هیچوقت از مدرسه فرار نکردم کلا دانش آموز سر به راهی بودم همیشه قبل از اینکه صف تشکیل بشه من تو حیاط مدرسه حاضر بودم ولی خب نمیشه منکر شیطنت های دوران نوجوانی شد یادمه که یه بار برای اینکه دبیر حرفه و فن ازمون درس نپرسه بخاری کلاس رو آتیش زدیم -بعد از آتیش زدن بخاری رفتیم تو حیاط مدرسه فوتبال کردیم یا اینکه خدا ببخشه چند باری در دبیرهایی که ازشون خوشم نمیومد رو توی سرویس های بهداشتی از پشت قفل میکردم و اونا تو دستشویی گیر می افتادن و حتی وای میسادم شاهد در زدناشون و بال بال زدناشون از پشت شیشه میشدم نمیدونید چه حال خوبی بود یا اینکه یه دبیر خانم داشتیم با اینکه ما همه دختر بودیم همیشه با چادر سر کلاس می نشست منم با اینکه خودم چادر میپوشیدم اما حرصم میگرفت که چرا بچه های کلاس رو این معلم از چادر زده میکنه با این سخت گیری های بی موردش ،برا همین یه بار قبل از اینکه بیاد سر کلاس آدامس چسبوندم به صندلیش که وقتی میاد آدامسه به چادرش بچسبه و تنبیه بشه خداییش الان بهش فکر میکنم خیلی از کار خودم خجالت میکشم اما خب از دختر بچه راهنمایی نمیشه خیلی توقع داشت که عاقلانه رفتار کنه دیگه خلاف سنگینام همینا بود عوضش تو دوران دانشگاه حساااااابی خانم شده بودم آسته میرفتم آسته میومدم آخیییییییییییی یاد همه ی اون روزا بخیر .......... بیچاره معلم بیچاره معلم |
||
|