آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
*تفحص عشق*
پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۵۱ قبل از ظهر
[#5]
|
||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1103
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
سرکلاس بودیم استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدامیکنن ومیارن برای تشیع ...
به نظرتون کارخوبیه؟؟
کیا موافقن؟؟؟
کیامخالف؟؟؟؟
اکثردانشجویان مخالف بودند!!!
بعضیمیگفتندکه کارناپسندیه نبایدبیارن..
بعضی ها میگفتند ولمون نمیکنن گیردادن به چهارتا استخوووون ملت هم دیوونن!!"
بعضی ها میگفتند :
آدم یادبدبختیاش میفته!!!
**تااینکه استاد درس روشروع کرد ولی خبری ازبرگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...
همه سراغ برگه هایمان رو گرفتیم .....ولی استاد جواب نمیداد...یکی ازدانشجویان باعصبانیت گفت:
استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟ چرا برگه ها رو ؟؟؟
استاد گفت:من برگه هاتون رو گم کردم.ونمیدونم کجا گذاشتم؟؟؟
همه ی دانشجویان شاکی شدن؟؟؟
استادگفت:چرا برگه هاتون رو میخواین؟
وماگفتیم:چون واسشون زحمت کشیدیم...درس خوندیم...هزینه دادیم...زمان صرف کردیم...
هرچی که دانشجویان میگفتن ...استاد روی تخته مینوشت...
واستادگفت:
*برگه های شمارو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی ازدانشجویان رفت و بعدازچنددقیقه بابرگه ها برگشت ...
استاد برگه ها رو گرفت وتیکه تیکه کرد...صدای دانشجویان بلندشد...
**استادگفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین!!!!چون تیکه تیکه شدن!!!!
دانشجویان گفتن:استاد برگه هارو میچسبونیم...
برگه ها رو به دانشجویان داد...وگفت:شما ازیک برگه آچارنتونستید بگذرید
...وچقدرتلاش کردید تا پیداشدن...
پس چطورتوقع دارید مادری که بچه اش رو بادستای خودش بزرگ کردهوفرستاده جبهه...
الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه...
مادرشهید بچه اش رومیخواد حتی اگه خاکسترشده باشه...
چنددقیقه ای همه جا سکوت حاکم شد!!!!!!
وهمه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن...!!!!
تنها کسی که موافق بود ....
دختـــــــرشهیـــــــدی بودکه سالها منتظر باباشه!!!!
|
||
|