آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
شیرین زبانی یا کارهای بچه کوچولوها رو اینجا بنویسین
شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۳۶ بعد از ظهر
[#4]
|
||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
امروز دخترم که ۴ سالشه ازم پرسید مامان لباس عروسیت چه رنگی بود?( فکر کنین بچه ۴ ساله همچین سوالی براش پیش اومده بود)
بعد گفت که منم تو عروسیت بودم گفتم نه عزیزم یهو زده زیر گریه که من چرا تو عروسیت نبودم بهش گفتم آخه عزیزم تو هنوز اون موقع به دنیا نیومده بودی این دفعه گریه اش بیشتر شد و گفت چرا دیر به دنیا اومدم ( حالا من همش میخندیدم از این بهانه های کودکانه اش) بعد برا اینکه آروم بشه بهش گفتم تو اون موقع پیش خدای مهربون بودی داشتی بازی میکردی بعد یهو گریه اش به خنده تبدیل شد که هندونه هم میخوردم? بهش گفتم آره گفت پاستیل و شیر کاکائو چی? گفتم اونم آره گفت تو موقعی که پیش خدای مهربون بودی چی میخوردی ? گفتم گووووووشت گفت بابا چی میخورد? گفتم احتمالا جیگر بعد دیدم یه لبخند ملیحی زد و ساکت شد چند دقیقه که گذشت دوباره پرسید مامان خدای مهربون از کجا میدونه ما بچه کی هستیم ? وااااای اینقد بامزه بود که نگو ( آخه نوک زبونی حرف میزنه خیلی شیرین میشه) گفتم خب خدای مهربون خیلی بزرگه همه چی رو میدونه دیدم خدارو شکر ساکت شد و مشغول دیدن برنامه کودک شد |
||
|