آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
نوستالژی
شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۴ ۰۲:۳۴ بعد از ظهر
[#2]
|
||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1103
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
یادش بخیر
کلاس دوم ابتدایی بودم .معلمی که اون سال برای ما میخواست بیاد یک اقایی بودن به اسم اقای حسینی جالبه اسم معلم کلاس اولم رو فراموش کردم ازبس بد اخلاق وخشن بود حالا تو معلما یه استثنا پیدا شدا . خلاصه اون موقع ما لباس فرم واز این قر وفرا که نداشتیم یه مانتوی مامان دوز میپوشیدیم بایه تیکه پارچه به اسم مقنعه یادمه موهام همیشه ی خدا بیرون بود می ریخت رو صورتم .از این اقای حسینی سخت میترسیدم حالا بواسطه ی این که مرد هم بود یه ترس خاص داشتم .هفته های اولی که شروع به تدریس کرد تعجب می کردیم چرا پسر بچه ها رو کتک نمیزنه /یادمه هروقت چشمش به ما دخترا میخورد ومی دید که وضع موهامون اشفته است حرکت جالبی می کرد هنوز بعد سالیان دراز اون حرکتشو فراموش نکردم یه لبخندی می زد ودستاشو می گرفت جلوی چشماش هردو دستش رو ومیگفت نبینم نبینم وما تندی مقنعه رو جلو میکشیدیم که اقا معلممون ناراحت نشه هر وقت اقا معلم رو میدیدیم میفهمیدیم که نبایدحتی یک تار مو مون بیرون باشه اگه زنده است که خدا حفظش کنه واگه ....خدا بیامرزتش . |
||
|