آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
خاطرات جنگ / طنز در اسارت
جمعه ۶ شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۴۴ بعد از ظهر
[#1]
|
||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
آمارگیر وسواسی :یکی از درجهداران عراقی که سالها در ارتش بعث خدمت کرده بود، در شمردن اسرا خیلی وسواس به خرج میداد و همیشه هم دست آخر اشتباه میکرد. یک روز عصر شروع کرد به شمردن بچّه های اتاق ۱۰ تا آن ها را به داخل آسایشگاهشان بفرستد. تعداد افراد هر آسایشگاه حدوداً صد و پنجاه نفر بود ؛ ولی گاهی میشد چند نفری را برای نظافت بیرون نگه می داشتند و یا مثلاً به جرم مخالفتی به سلّول می بردند. خلاصه این که چند بار تا آخر شمرد و دوباره برگشت و در هر بار از مسئول آسایشگاه چیزی میپرسید. مثلاً میگفت: چند نفر در بیمارستان یا سلّول هستند و بالاخره بعد از کلّی شمردن، دستور داد صف به صف داخل اتاق شوند. بعد از داخل کردن بچّهها هم ، در را قفل کرد . اما همین که خواست به طرف آسایشگاه دیگر برود، دید دو نفر دوان دوان به طرف آسایشگاه میآیند . پرسید : شما مال کدام اتاق هستید ؟ هر دو گفتند : اتاق ۱۰ . درجه دار عراقی با تعجب به طرف اتاق ۱۰ برگشت تا آنها را داخل اتاق کند که دید چند نفر دیگر هم آمدند . بدبخت درجه دار فداکار صدام از خجالت داشت آب می شد و بچّه ها هم داخل اتاق از خنده روده بُر شده بودند .
|
||
|