بهار از پشت چشمان تو ظاهر میشود روزی زمین با ماه تابانت مجاور میشود روزی
صدایت میرسد از پشت پرچینها و دالانها سکوت راه، در گامت مسافر میشود روزی
به جز رنگینکمان در شهر، دیواری نمیماند خدا در کوچههای شهر عابر میشود روزی
بیابانها به گرد کوهها چون تاک میپیچند زمین، سرمست از رقص مناظر میشود روزی