آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۳۹ قبل از ظهر
[#11]
|
||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
نوشته شده توسط : زهرایی » آفتاب جان خیلی خوب خودتو به اون راه زدی بابا خودتو میزدی به میوه پوست کردن و میگفتی دستام کثیفه نمیتونم دست بدم اینجوری هم پسرعموی گرام ضایع نمیشد! ولی تو خانواده ما رسم نیست دست دادن فقط محرما اونم دایی و عمو جان والا آبجی جون دقیق یادم نمیاد ولی فکر کنم اونموقع هنوز ازمون کامل پذیرایی نشده بود بعدش من اون موقع هول بودم اصلا فکرم کار نمیکرد الان که این خاطره رو دوباره خوندم به این فکر کردم اون مرحله واسه خودش یه بحرانی بوده |
||
|