نمایش موضوع به شکل عادی
اطلاعات نویسنده
عشق عَلیهِ السَّلام
سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۰۱ قبل از ظهر
[
#6 ]
بانو
شماره عضویت :
1443
حالت :
ارسال ها :
220
محل سکونت : :
جایی پر از آبی های اسمونی
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
221
اعتبار کاربر :
2081
پسند ها :
291
حالت من :
تصویر مورد علاقه من :
تشکر شده : 80
یه جور خاصی دوسش داشتم..
خیلی خاص..
همیشه به مادرم میگفتم:
"من خیلی خوشبختم..خدا کنه همسر آینده خواهرمم مثه امین باشه..
هر چند محاله چنین همسری نصیبش بشه..
هر کی زندگی خصوصی مونو که میدید..باورش سخت بود براش که مردی چنین خصوصیاتی داشته باشه..
امین همیشه میگفت:
"مرد واقعی باید بیرون از خونه شیر باشه و تو خونه موش...!"
موضوع این نبود که خدای نکرده بخوام چیزی رو بهش تحمیل کنم..خودش با محبتش اسیرم کرد..واقعاً سیاست داشت تو مهربونیش.
وقتايی كه از اداره بهم زنگ میزد و میپرسید:
"چيكار میكنی...؟"
اگه میگفتم مشغول کارم..میگفت:
"نمیخواد...بذار وقتی اومدم با هم انجام میدیم..."
مادرم بهش میگفت:
"با این بساطی که شما پیش میرید ..همسرتون حسابی تنبل میشه ها..."
امین جواب میداد:
"نه حاج خانوم..
مگه زهرا کلفت منه...؟
زهرا رئیسمه.."
وقتی میومد خونه..
دستاشو به علامت احترام نظامی کنار سرش میگرفت و…
میگفت:"سلام رئیس.."
عادت داشتم ناهار منتظرش بمونم..خیلی لذت داشت این منتظر بودنش..
حتی ماه رمضان افطار نمیخوردم تا بیاد..امین هم روزه شو باز نمیکرد تا خونه..واقعا لذتبخش بود این با هم بودنمون..حتی عادت داشتیم تو یه بشقاب غذا بخوریم.. تو تموم این مدت کوتاه زندگیمون هیچ وقت این عادت ترک نشد..حتی تو مهمونیا..
(همسر شهید،امین کریمی)
انجمن یاران منتظر
چت روم یاران منتظر
چت روم و انجمن مذهبی امام زمان
هم اکنون 06:12 بعداز ظهر