لباس پوشيدنش اصلاً به خلبانا نميرفت..
گاهی سر به سرش میذاشتم و..
به شوخی ميگفتم:"اصلاً تو با من راه نيا...
بهم نميای...❤
ميگفت:"تو جلو جلو برو ..
من پشت سرت ميام..مثه نوکرا..❤
شرمنده ميشدم و میگفتم :"تو اگه کور و کچلم باشی..
باز مرد مورد علاقه ی منی..💕"
با خودم میگفتم..
"مگه اين دنيا چه ارزشی داره؟!
حالا که اون ميتونه اينقده بهش بی اعتنا باشه...
پس منم ميتونم..
وقتایی که نبود..
مدتا ميشد که نميديديمش..
دلم ميگرفت...💔
تو خيابون که میرفتم...
با دیدن زوجایی که دست تو دست هم راه ميرفتن...💕
غصه م ميشد...💔
زن،شوهر ميخواد که بالا سرش باشه...