آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
خروج سید خراسانی
جمعه ۵ شهریور ۱۳۹۵ ۰۵:۵۲ بعد از ظهر
[#1]
|
||
مدیر انجمن انجمن دفاع مقدس
شماره عضویت :
1784
حالت :
ارسال ها :
3460
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
462
اعتبار کاربر :
72225
پسند ها :
2031
تشکر شده : 2670
|
در بخشهای دیگری از رسول اکرم (ص) و امامان معصوم روایاتی در پیرامون گنجهای طالقان نقل کردیم که از جوانان طالقان به مناسبت اینکه از اصحاب حضرت مهدی (ع) هستند به عنوان گنجهای طالقان بحث شده است.
« هراوه » همان عصای رسول اکرم (ص)،و « فاضل » همان زره مخصوص رسول الله (ص) است که هرگز به تن کسی جز پیامبر اکرم و جانشینان آن حضرت راست نمی آمد. و در پیرامون« یابوها » قبلاً توضیح دادیم؛در برخی از منابع در این رابطه از شتر« عضباء » استر« دلدل » اسبهای« یربوع » و « براق » و مرکب « یعفور » که در تناسب های مختلف رسول اکرم (ص) بر آنها سوار شده، گفتگو شده است. درخواست معجزه از سوی سید حسنی صرفاً برای اطمینان لشکریان و اعلام مقام شامخ حجت خدا برای آنان است و گر نه سید حسنی از یاران خاص حضرت بقیه الله روحی فداه می باشد و نیازی به دیدن معجزه و دریافت نشانه ندارد. امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: 1638) یخرج بالری رجل ربعه اسمر، مولی لبنی تمیم، کوسج یقال له: شعیب بن صالح، فی اربعه الاف،یکون مقدمه للمهدی، لایلقاه احد الا قتله . « مردی گندمگون، چهار شانه و کوسه به نام شعیب بن صالح با چهار هزار نفری از ری خروج می کند که درپیشقدم ظهور حضرت مهدی است، کسی در برابرش ایستادگی نمی کند جز اینکه کشته می شود.» [51] امام باقر (ع) می فرماید: 1639) اذا اختلف بنو فلان فیما بینهم، فعند ذلک الفرج. و لیس فرجکم الا فی اختلافهم. فاذا کان فتوقعوا الصیحه فی شهر رمضان. و اذا کان ذلک طمع الناس فیهم، و اختلفت الکلمه و کان خروج السفیانی، و یتشتت امرهم، و یخرج علیهم الخراسانی، هذا من المشرق و هذا من المغرب، یستبقان الی الکوفه کفرسی رهان، هذا من هنا، و هذا من هنا، حتی یکون هلاك بنی فلان علی ایدیهما .. اما انهما لا یبقیان احداً . « چون اولاد فلانی دچار اختلاف شدند، فرج نزدیک است. فرج شما بستگی به اختلاف آنها دارد. چون نشانه های اختلاف ظاهر شد منتظر ندای آسمانی در ماه رمضان باشید. چون ندا شنیده شد مردم بر آنها جری میشوند و سفیانی خروج می کند و کارشان پراکنده می شود و سید خراسانی بر علیه آنها خروج می کند، خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب به سوی کوفه می تازند و هر دو چون دو اسب مسابقه به دنبال یکدیگر وارد کوفه می شوند، اولاد فلانی به دست آنها نابود می شوند سپاهیان سفیانی و خراسانی احدی را از آنها زنده نمی گذارند.» [52] 1640) ان ذهاب بنی فلان کقصع الفخار و کرجل کانت فی یده فخاره و هویمشی اذ سقطت من یده و هوساه عنها فانکسرت، فقال حین سقطت: هاه!. شبه الفزع .. فذهاب ملکهم هذا اغفل ما کانوا عن ذهابه!. اخذهم بغته . « نابودی اولاد فلانی همانند شکستن کوزه است و مانند کسی است که کوزه ای به دست گرفته، راه میرود و از کوزه غافل است، یک مرتبه کوزه می افتد و می شکند و یک مرتبه با وحشت و تعجب می گوید: ای وای . سقوط رژیم آنها همچون افتادن کوزه و شکستن آن روی می دهد در حالیکه آنها در خواب غفلت اسوده اند یک مرتبه دیده گشوده، می بینند که ناگهان رژیم سقوط کرده است.» [53] 1641) تخرج رایات سود یقاتل السفیانی فیهم شاب من بنی هاشم، وجهه کدائره القمر، فی کفه الیسری خال، علی مقدمته شعیب بن صالح التمیمی الذی قلانس جیشه سود وثیابهم بیض. یهزمون السفیانی ویتقدمون الی الغرب حتی ینزلوا بیت المقدس، و یهیون للمهدی سلطانه .. و یکون بین خروجه و بین ان یسلم الامر للمهدی اثنان و سبعون شهرا . « پرچم های سیاهی برای نبرد با سفیانی به حرکت در می آید که در میان آنها جوانی از بنی هاشم هست که صورتش چون قرص قمر است و در دست چپش خالی هست، در پیشاپیش این سپاه شعیب بن صالح تمیمی است، که کلاه های سپاهیانش سیاهست و جامه هایشان سفید. سپاه سفیانی را شکست می دهند و به سوی غرب پیش می روند تا به بیت المقدس می رسند و زمینه را برای حضرت مهدی فراهم می کنند.» [54] 1642) کانی بقوم قد خرجوا بالمشرق، یطلبون الحق فلا یعطونه. فاذا راوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم، فیعطون ماسألوا فلا یقبلونه حتی یقوموا ولایدفعونها الا الی صاحبکم قتلاهم شهداء . « گوئی گروهی را با چشم خود می بینم که از خاور زمین خروج کرده اند حق را مطالبه می کنند و به آنها داده نمی شود. آنگاه شمشیرهای خود را حمایل می کنند، پس آنچه می خواستند به آنها داده می شود. پس آنرا نمی پذیرند و قیام می کنند و پرچمهای خود را به دست حضرت مهدی (ع) می سپارند. کشته هایشان شهید است.» [55] در ضمن روایات رجعت آمده است: 1643) کانی بعبدالله بن شریک العامری، علیه عمامه سوداء، ذوابتاها بین کتفیه، مصعداً فی لحف الجبل بین یدی قائمنا اهل البیت، فی اربعه الاف یکبرون و یکرون . « گوئی عبدالله بن شریک عامری را با چشم خود می بینم که دستاری سیاه بر سر دارد و تحت الحنک هایش را در میان دو کفش آویزان کرده، در دامنه کوه در پیشاپیش قائم اهلبیت (ع) با چهار هزار سلحشور ازکوه بالا می رود، تکبیر می گویند و حمله می کنند.» [56] منبع برگرفته از :یوم الخلاص - جلد دوم |
||
|