آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
فاطمه (س) بعد از رحلت پدر
یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۲۷ بعد از ظهر
[#3]
|
||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1102
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
- دعوت شبانه فاطمه (س) به همراه علی (ع) ، حسن (ع) و حسین(ع) شبانه به خانه بزرگان و رجال مدینه می رفتند و آنان را برای حمایت از امامت دعوت می کردند . در این باره عبدالله بن مسلم ، ابن قتیبه دینوری می نویسد: علی – کرم الله وجهه – فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) را بر مرکبی سوار کرد و شبانه درخانه های مهاجر و انصار می گردانید و از آنان یاری می خواست گروهی مهاجر و انصار می گفتند: ای دختر رسول خدا بیعت ما با ابوبکر تمام شد، اگر قبل از این که ابوبکر به این کار اقدام کند، شوهر و پسر عم شما علی (ع) می آمد ما از او رو برنمی گردانیدیم و با ابوبکر بیعت نمی کردیم. علی – کرم الله وجهه – فرمود که من مشغول غسل و تدفین رسول خدا (ص بودم؛، آیا پسندیده بود که من جنازه پیامبر (ص) را بر زمین می گذاشتم و می آمدم تا درباره به دست آوردن حکومت به نزاع بپردازم؟! فاطمه (س) فرمود: ابوالحسن به وظیفه خود چنان که سزاوار بود عمل نمود. (79) - موضع گیری در برابر اخذ فدک آن حضرت در برابر اخذ فدک از سوی سران حکومت موضعگیری نمودند. در این باره ابن ابی الحدید می نویسد: هنگامی که فاطمه (س) اطلاع یافت که وکیل و کارگزارش را از فدک بیرون کردند، نزد ابوبکر رفت و از این عمل او اعتراض نمود و به محاجه با وی پرداخت . ابوبکر دراین محاجه مغلوب شد و نوشته ای داد تا فدک به حضرت زهرا(س) برگردد. اما عمر با خبر شد و از این کار جلوگیری نمود. (80) عروه نقل می کند که حضرت زهرا (س) در منازعه با ابوبکر افزون بر مطالبه فدک سهم ذوی القربی را نیز مطالبه نمود. (81) - فرستادن نماینده پیش ابوبکر جهت مطالبه میراث از عایشه نقل شده است که حضرت زهرا(س) شخصی را پیش ابوبکر فرستاد وارث پدرش رسول خدا (ص) را مطالبه نمود. اول اموال پیامبر(ص) در مدینه ، دوم فدک و سوم باقیمانده خمس خبیر (سهم ذوی القربی) را مطالبه نمود. (82) قهرسیاسی بعد از محاجه و مبارزه حضرت زهرا (س) ، آن حضرت تا آخر عمر با ابوبکر و عمر سخن نگفت در این باره حلبی از بزرگان اهل سنت می نویسد: فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و تا دم مرگ از وی اعراض نمود. (83) ابن ابی الحدید در این باره می نویسد: عایشه می گوید: حضرت زهرا (س) از ابوبکر میراث رسول خدا (ص) را مطالبه نمود، ابوبکر گفت: پیامبر فرمود ما چیزی را به ارث نمی گذاریم ... ابوبکر حاضر نشد از میراث پیامبر (ص) چیزی را به حضرت زهرا (س) بدهد. فاطمه از ابوبکر ناراحت شد و تا دم مرگ با او قهر کرد. (84) ترمذی دراین باره می نویسد که حضرت زهرا (س) فرمود والله لا اکلمهما ابداً ، به خدا سوگند که من هیچ گاه با شما دو نفر {ابوبکر و عمر} سخن نخواهم گفت. وی سپس می نویسد که این قهر تا پایان زندگی آن حضرت ادامه داشت. فما تت ولاتکلمهما ، حضرت زهرا (س) رحلت نمود درحالی که با این دو نفر ابوبکر و عمر سخن نگفت. (85) همین سخن را افزون بر ترمذی، احمد بن حنبل ، بخاری و دیگران نیز نقل کرده اند (86) و نیز ابن ابی الحدید می نویسد ک فاطمه (س) وقتی که دید با زبیر و علی (ع) برخوردی ناشایسته انجام دادند و آن دو را برای اخذ بیعت می برند، بر درب حجره ایستاد و گفت: « یا ابا بکرما اسرع ما اغرتم علی اهل بیت رسول الله (ص) والله لاالکلم عمر حتی القی الله ، ای ابوبکر چه زود با اهل بیت پیامبر(ص) به بدی رفتار نمودید به خدا سوگند با عمر سخن نمی گویم تا این که خداوند را ملاقات نمایم.» (87) ایراد خطبه برای زنان مهاجرو انصار در بستر شهادت حضرت زهرا (س) در بستر شهادت برای زنان مهاجر و انصار که برای عیادت آن حضرت به حضورش شرفیاب شده بودند ، به ایراد خطبه ای پرداخت دراین خطبه نارضایتی خویش را از وضعیت سیاسی- اجتماعی مسلمانان ابراز نمود و از این که مهاجر وانصار سفارشهای پیامبر (ص) دربارهء اهل بیت (ع) را نادیده گرفتند به شدت انتقاد نمود. (88) - مذاکره ای کوتاه غضب آلود باابوبکر در بستر شهادت در روزهای آخر زندگی حضرت زهرا (س) ابوبکر و عمر برای عیادت به نزد آن حضرت رسیدند در این باره «ابن قتیبه دینوری » می نویسد: « عمر به ابوبکر گفت که برویم به خانه حضرت فاطمه (س) چرا که ما اورا از خود رنجاندیم و غضبناک نمودیم . هر دو رفتند به خانه زهرا (س) از آن حضرت اجازه ورود خواستند، اما فاطمه (س) به ان ها اجازه ملاقات نداد. رفتند نزد علی (ع) و با شفاعت آن حضرت دختر رسول خدا (ص) اجازه داد. آنان وارد شدند و چون نشستند، حضرت زهرا (س) از آن دو روی برگرداند، به حضرت سلام گفتند، دختر رسول خدا (ص) پاسخ نداد. ابوبکر گفت ای حبیبه رسول خدا به خدا سوگند که خویشاوندی رسول خدا (ص) از خویشاوندی خویش، در نزد من محبوب تر است و تو در نزد من از دخترم عایشه محبوب تری دوست داشتم که درآن روزی که پدرت ازاین جهان رخت بربست من هم می مردم و بعد از این باقی نبودم. آیا می پنداری با این که قدر و منزلت و شرافت تو را می شناسم با این وجود از حقت تو را باز می دارم؟! من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: لا نورث ماترکت فهو صدقه، ما چیزی را به ارث نمی گذاریم. آن چه که ماند صدقه است. حضرت فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا از پیامبر نشنیدند که فرمود:« رضا فاطمه (س) من رضای و سخط فاطمه من سختی فمن احب فاطمة ابنتی احبنی و من ارضی فاطمة ارضانی و من اسخط فاطمه فقد اسخطتنی» خشنودی فاطمه خشنودی من و ناخشنودی او ناخشنودی من است. پس هر که فاطمه دخترم را دوست داشته باشد من را دوست دارد و هر که فاطمه را خشنود کند من را خشنود کرده است و هر که فاطمه را ناخشنود کند مرا ناخشنود کرده است. هر دو گفتند: ما این سخن را از رسول خدا (ص) شنیدیم. فرمود: فانی اشهد الله و ملائکته انکما اسختطمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی لاشکونها الله ، من خدا و فرشتگان را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین کرده اید ، من از شما دو نفر راضی نیستم و اگر پیامبر (ص) را ملاقات کردم از شما دو نفر نزد او شکایت خواهم کرد. ابوبکر گفت: من از سخط پیامبر(ص) و سخط تو به خدا پناه می برم. سپس گریست.حضرت فاطمه (س) فرمود: والله لادعون الله علیک فی کل صلاة اصلیها ، به خدا قسم در هر نمازی تو را نفرین می کنم. ابوبکر گریه کنان از نزد دختر پیامبر (ص) خارج شد و به مردم گفت: لا حاجة لی فی بیعتکم ، اقیلونی بیعتی ، من به بیعت شما نیازی ندارم بیعت با من رها کنید. (89) |
||
|