به نام خدا
75- حضورشخصی بزرگ
امام حسن (علیه السلام) در دوران هفت سالگی، به مسجد می رفت و پای منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می نشست، و آنچه در مورد وحی، از آن حضرت می شنید به منزل باز می گشت و برای مادر فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل می کرد (به این ترتیب که همچون یک خطیب روی متکائی می نشست و سخنرانی می نمود و در ضمن سخنرانی آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرا گرفته بود بیان می کرد)
حضرت علی (علیه السلام) هر گاه وارد منزل می شد و با فاطمه زهرا علیهاالسلام سخن می گفت در می یافت که فاطمه علیهاالسلام آنچه از آیات قرآن نازل شده اطلاع دارد از او پرسید با اینکه شما در منزل هستید چگونه به آنچه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد بیان کرده آگاه هستی؟! فاطمه زهرا علیهاالسلام جریان را به عرض رساند که این آگاهی از ناحیه فرزندت حسن (علیه السلام) به من انتقال می یابد.
روزی علی (علیه السلام) در منزل مخفی شده، حسن (علیه السلام) که در مسجد، وحی الهی را شنیده بود، وارد منزل شد و طبق معمول، بر متکا نشست، تا به سخنرانی بپردازد، ولی لکنت زبان پیدا کرد، حضرت زهرا علیهاالسلام تعجب نمود! حسن (علیه السلام) به مادر عرض کرد: تعجب مکن، چرا که شخص بزرگی، سخن مرا می شنود و استماع او مرا از بیان مطلب، باز داشته است.
در این هنگام علی (علیه السلام) از مخفیگاه خارج شد و فرزندش، حسن علیه السلام را بوسید(99)
99) سفینة البحار، ج 1، ص 254