(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : خدایا چقدر سخت است بی تو بودن...
نمایش موضوع اصلی :

محمد313 یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۰۶ بعد از ظهر

خدایا!خدای من! بارها آمدی و من نبودم،دست تو را وقتی از پرتگاه می افتادم دیدم که مرا گرفتی...

از امام علی(ع) پرسیدند که بزرگترین گناه کبیره کدام است؟
امیرالمومنین(ع) در پاسخ فرمودند: مایوس و ناامید شدن از رحمت الهی!

در مشهد مطرب آلوده و خیلی بد بوده بنام کریم تار زن..همیشه تارش سر شونش بوده. روزی در مسیری که می رفت،توی راه دید جمعیت خیلی زیادی جمع شدند.دم بازار فرش فروشای مشهد.پرسید اینجا چه خبره ؟گفتن که آسیدهاشم نجف آبادی اینجا منبر میره.کریم تار زن یه مرتبه با خودش گفت که این همه مردم که اینجا جمع شدند ماهم بریم ببینیم این چی می گه که این قدر مردم جمع میشن . 

وارد مسجد شد.شلوغ بود.همون دم در جایی که مردم کفشاشون رو در میارن زانو زد و نشست.مرحوم آسید هاشم رو منبر نشسته بود.بحثش در موردتوبه و رحمت و مغفرت حق بود.با لحن شیرینی که داشت شروع کرد این ابیات معروف رو خوندن:

                  باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی... گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی

                  این درگه ما درگه نومیدی نیست........ صد بار اگر توبه شکستی باز آی

تارزن شروع کرد گریه کردن.دستشو بلند کرد.صدا زد آی آقا یه سوال دارم ازت.سرها برگشت عقب ببینن اون کیه.دیدن مطربه اومده.آلودهه اومده.
ـ خوب سوالت چیه؟بپرس!
ـ گفت رو منبر از قول خدا داری می گی باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی.سوالم اینه که اگه من آلوده برگردم رام می ده؟آخه من خیلی بدم.
ـ گفت عزیز دلم خدا در خونشو برا تو وا کرده.منم برا تو منبر رفتم.خدا این مجلسو برا تو آماده کرده.

کریم تارشو بلند کرد زد زمین.تار شکست.گفت آقای نجف آبادی قیامت شهادت بده که من آمدم.آشتی کردم.

یکی از علمای بزرگ مشهد می فرمود کار این تارزنه به جایی رسید هر که در مشهد یه حاجت سختی داشت صبح میومد پیش این تارزنه می گفت آقا امروز رفتی حرم امام رضا سفارش ما رو بکن می رفت سفارش می کرد امام رضا حرف این مطربه رو می خرید.

یک جایی خوندم که رحمت خدا خیلی زیاده.خدا ۱۰۰قسمت رحمت داره.یه قسمتشو بین همه موجودات هستی تقسیم کرده تمام این محبتا به برکت اون یکیه.۹۹قسمت دیگر رحمتشو نگه داشته قیامت بین بنده هاش تقسیم کنه


Powered by FAchat