(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : تشويق...
نمایش موضوع اصلی :

باران 313 دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۲ ۰۹:۰۳ قبل از ظهر

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دوتا از آن ها به داخل گودال عمیقی افتادند .

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چه قدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند.

اما قورباغه های دیگر دائما به آن ها می گفتند که دست از تلاش بردارید . چون نمی توانید از گودال خارج شوید ، به زودی خواهید مرد.

بالاخره یکی از دو قورباغه ، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. او بی درنگ به داخل گودال پرت شد و مرد .

اما قورباغه ی دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد . بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار.

اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالاخره از گودلا خارج شد .

وقتی از گودال بیرون آمد بقیه قورباغه ها از او پرسیدند : مگر تو حرف های ما را نشنیدی؟

معلوم شد قورباغه ناشنواست . در واقع او در تمام مدت فکر می کرده دیگران او را تشویق می کنن

Powered by FAchat