(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : رقابت در ميدان مناظره نمایش موضوع اصلی : |
با موضوع داستانهای کوتاه رضوی به فضل بن سهل دستور داد تا دانشمندان اديان گوناگون را جمع كند. وقتي همه حاضر شدند؛ يعني كساني مثل جاثليق، دانشمند بزرگ نصاري، رأس الجالوت دانشمند بزرگ يهوديان، هربذ عالم بزرگ زردشتيان و عدهاي ديگر از دانشمندان منكر خدا، مأمون در بين آنان آمد و گفت: مايلم با پسر عمويم كه از مدينه به اينجا آمد، مناظره كنيد، فردا اول وقت همه بياييد و كسي غايب نباشد! نوفلي گفته است؛ نزد امام رضا(ع) بودم كه ياسر خادم آمد و گفت: مولاي من! مأمون به شما سلام رساند و گفت: فردا دانشمندان اديان نزد من ميآيند، اگر مايل هستيد شما هم بياييد و اگر تمايل نداريد خود را به زحمت نيندازيد و حتي اگر ميخواهيد ما خدمتتان برسيم! امام پاسخ داد: به وي سلام برسان و بگو انشاءا... فردا خواهم آمد. بعد امام از من پرسيد: نوفلي! تو عراقي هستي و عراقيها نكتهسنج هستند. به نظر تو قصد مأمون از اين جلسه چيست؟ گفتم: ميخواهد شما را بيازمايد، چون ممكن است آنان اهل مغالطه باشند و كلام شما را نپذيرند. امام تبسمي كرد و فرمود: ميداني مأمون چه وقت از كارش پشيمان ميشود؟ آن گاه كه با اهل تورات با توراتشان، با اهل انجيل با انجيلشان، با اهل زبور با زبورشان، با صابئين به عبري، با زردتشتيان به فارسي و با روميان به رومي و با هر فرقهاي با زبان خودشان سخن بگويم و همه را مغلوب كنم. |
Powered by FAchat