(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : اون یه عاشق فهمیدست.فهمیدی آقای نفهمیده که فهمیده رو نفهمیدی نفهم
نمایش موضوع اصلی :

بلاغ مبین پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲ ۰۸:۲۷ قبل از ظهر

تو یادواره شهدا بودم.سخنران داشت تعریف میکرد :شهدای ما عاشق بودن والله قسم.والله از یه عاشق بر میاد که مثل این

جوونای ما خودشونو تو دل خطر بندازن...هی گفت و گفت و گفت...مراسم که تموم شدش و موقع شام ،دیدم یه آقایی

میانسال از اونایی که  فقط دنبال شام یادواره هستن از اونایی که تا وقتی یه مشکلی پیش میاد براش تند و تند وتند فحش

هارو یکی یکی نثار انقلاب و جنگ و رهبری میکنه.از اونایی که تا وقتی که چشمشون به یه جوونی میخوره که رگ

غیرتش برای این انقلاب و رهبری ورم کرده  از بی غیرتی بعضی از آدما بهش میگن : بچه جون اون موقع که ما تو

انقلاب شعار میدادیم و با عمال شاه مبارزه میکردیم جنابعالی تو صلب پدر جونت بودی/ما انقلاب کردیم.ما جنگ

کردیم.توکه اون موقع ها نبودی ببینی چی بودش/اصلا انقلاب برای ماست تو رو سننه؟شناختیش که!از همون آدمای

همیشه طلبکار روزگار.همون آدمی که حتی ارث پدریشم از حضرت آقا میخاد. اومدو گفت : ببینم جوون به نظرت شهید

فهمیده که خودشو انداخت جلوتانک رفت زیرش خودشو به کشتن داد ،عاشق و دیونه بود یا نه عاقل بود؟آخه آدم عاقل که

خودشو نمیندازه جلوتانک!پس ینی عقل هیچی دیگه/کشکه این وسط.خدا که نگفته آدم خودشو دستی دستی بکشه/که

چی؟مثلا من شهید بشم...هی گفت و گفت و گفت...همینجور به یاوه بافی هاش ادامه میداد.دیگه حرفاشو نمیشنیدم.خیلی

بهم برخورده بود.مردک اومدی شام شهدا رو میخوری ازشون بدم میگی...دوباره نزدیک بود جوش بیارمو دعوا

بگیرم...آخه این روزا از این آدما زیاد پیدا میشن و از این حرفام زیاد میزنن/آخه یکی نیست بهشون بگه بدبخت اگر شهدا

و جانبازان و آزاده ها نبودن که الان بجای مامان مامان گفتن باید امّاه امّاه میگفتی  باباتم یه عراقی بود.اونم معلوم نبود

حلال زاده بودی یا نه!

خلاصه رفتم تو فکر...هنوز مات ومبهوت بودم..آخه چی بهش بگم که هم حرمت شهید حفظ بشه هم یه جواب قانع کننده

بهش داده باشم.واقعا مرز بین دل دیونه داشتن و عاقل بودن به معنای ظاهری چقدر باریکه...خدا یا ...آخه چی بهش

بگم...همینطور داشتم فکر میکردم که یهو یه چیزی مثل برق از ذهنم گذشت...

اخوی با شما هستما/چی شدش آخر/دیونست یا عاقله؟جوابی نداری بدی؟همتون بی کله این.داغ که میکنین معلوم نیست چی

میگین.

خیلی راحت برگشتم گفتم اولا اخوی خودتی. بعدشم :

اون یه عاشق فهمیدست...فهمیدی آقای نفهمیده که فهمیده رو نفهمیدی نفهم.سرتو بزار پایین شامتو بخور...

سرشو گذاشت پایین و شامشو بووووق کرد.

شادی روح شهید فهمیده صلوات.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...

     


Powered by FAchat