(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : مامانی...بابایی.....
نمایش موضوع اصلی :

یسنا یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲ ۰۷:۵۹ بعد از ظهر


 بابایی کجایی که بازم مثل همیشه بیای و اشکامو پاک کنی 



کجایی مامانی که با حرفای شیرینت ارومم کنی



بابایی بیا نگام کن ببین دخترت که نمیتونستی اشکاشو ببینی حالا داغون شده



الهی من دورت بگردم .. اخه چرا رفتی گلم چرا تنهام گذاشتی



مامانی تو که میدونی اگه نباشی نفسم میگیره



تو که میدونی اگه یه شب نبینمت خوابم نمیبره



تو که میدونی گلم چقد دوست دارمو بهت وابسته ام



پس چرا رفتی و داغونم کردی چراااااااااااااااااااااااااا



فدای قد و بالات بشم..



قربون چشمهای مهربونت بشم که همیشه با چشمات منو دیوونه میکردی



بابایی دلم برای اون نگاهات تنگ شده



دلم برای صدای نازنینت تنگ شده



بابایی امروز که داشتم نگات میکردمو تو دلم باهات حرف میزدم



همه فکر میکردن دیوونه شدم دیدی چطوری نگام میکردن



بابایی قربون اون دست هات بشم که همیشه رو سرم میکشیدی



کجایی بیا به نوازشت احتیاج دارم بابا جونم



بابا تو رو خدا بیا امشب برگرد بخدا قول میدم دختر خوبی باشم.



بابایی نمیتونم شبامو بی تو سر کنم نمیتونم بی تو نمیتونم....



 



الهی فدای مهربونی و روح بزرگ بشم



 



بابایی حالا که رفتی دیگه با کی درد و دل کنم



مامان جونم اگه اذیتم کردن دیگه به کی پناه ببرم



مامانی دوست دارم بابایی جونم عاشقتم توروخدا برگردیدنو



بزار دوباره صدای قشنگتونو موقع قران خوندن نماز خوندنتونو بشنوم



بابایی بزار صدای قشنگتو که باهام حرف میزدی بشنوم



مامانی بهم نگو باید از این به بعد با خاطراتت زندگی کنم که دیوونه میشم



بابایی من بغلتو میخوام نازو نوازش کردنتو میخوام 



اصلا تو بیا برگرد خونه منو بزن باهام دعوا بگیر ولی برگرد تورو خدا برگرد بابا



مامانی هیچکس نمیتونه جاتو پر کنه هم برا من همه برا بقیه



بابایی جونم عزیز دلم دارم دیوونه میشم دیگه نمیتونم هیچی نگمو بریزم تو خودم



 نمیتونم باور کنم تو پیشم نیستید



بابایی یعنی تو دیگه نمیایی خونه



که منم بهت بگم خوش اومدی بابا جونم خسته نباشی و برات شیرین زبونی کنم



چطور دلت اومد بری بابا جونم ؟



چطور دلت اومد دختری که همیشه میگفتی نور چشماته تنها بزاری؟



چطور دلت اومد بری و بزاری اینجوری با داغ رفتنت خراب شم.



چطور دلت اومد بری و داغ و اشک و برام بزاری بابا جونم جات خالیه



مامان جونم ..



دلم گرفته ای کاش بودی



باباجونم...



چه حس بدی دارم....حتی نمیتونم بنویسم...



بابا قربون دستات برم هر جا هستی دستاتو میبوسم 



مامانی جونم دلم داره میپوسه ...



میدونی امشب دلم خیلی پره دوست دارم باشی کنارم تو بغلم بابایی



وقتی بهونه گیری میکنم آروم ام کنی مثل همیشه



مامان قلبم درد میکنه قفسه سینم میسوزه دلم گرفته 



باور نمی‌کنم که  یتیم شدم بی شماهامگه میشه زندگی کرد



بابا جون بیا بگو اینا همش یه شوخیه 



مامان نازنینم عاشقانه دوستت دارم



و دستای مهربونت رو با تمام احساسم میبوسم .



رفتید و تنهام گذاشتیید ... دلم پر میکشه برا یه لحظه دیدنتون.....



بابا جونم بیا دستمو بگیر ببین لرزش قلبم لرزه به دست هام اورده



همه ی  وجودم زیر سنگینیه بغض ام له شده...



مامان دارم مثل بچه ها گریه  میکنم .بیا ببین...



امشب باید باشی تا بغلم کنی .اگه تو نباشی  کی اشک هامو پاک کنه؟



کی بهم یادآوری کنه  خدا بزرگه ؟ کی بهم بگه نا امید نشم؟



الان باید کنارم باشی بگو چی کار کنم ؟



چه طور پیدات کنم؟ باید کجا رو بگردم؟



باید دل خاک رو بشکنم؟



من حریف  خاک نمیشم ببین به جاش خودم میشکنم.


Powered by FAchat