| باران عشق |
شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۰۱ بعد از ظهر |
دلم گرفته از این سیاهی مطلق از این حس تنهایی از کبودی پنجره قلبم خدایا......... فقط به من بگو .....به من بفهمون چرا .......میخوام درک کنم...حس میکنم دارم کم میارم.....خداجون .....ای کسی که آرامشمی ......بفهمون به من از درکش عاجز موندم..........حکمتت رو بفهمون بهم .......خدااااا خدای من صدام کن من به آغوشت به گرمی دستات به تو محتاجم .....خدایا مگه نگفتی ای بنده ها منو بخونید صدام کنید تا دعاتون رو اجابت کنم مگه نگفتی من از رگ گردن به شما نزدیک ترم ......پس کجایی ؟چرا جوابمو نمیدی ؟چرا رهام کردی؟خدایا خودت که میبینی دارم غرق میشم دارم خورد میشم دارم خفه میشم .......پس چرا به دادم نمیرسی؟....خداااااااااا بذار حست کنم بذار ......بذار قلبم با نفس تو جوون بگیره.........خدایا من تورو میخوام فقط تورو فقط تورو ....... نذار ناامید بشم ..نذارقلبم دیگه واسه تونزنه.......من بی تو هیچم ......به بزرگی خودت بی تو هیچم........خداجون دلمو واسه خودت طوفانی کن..... خداجونم پاکم کن پاک پاک..... |