(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : ساده بودم .....
نمایش موضوع اصلی :

شبگرد عاشق سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳ ۱۲:۵۹ بعد از ظهر


ساده بودم...


دیروز برای هزارمین بار گرگها مرا دریدن وحالا از آن جسم نحیف چیزی باقی


نمانده جز چند تکه استخوان بی گوشت که باز هم کرم ها ومگس ها از آن



نمی گذرند ومی خواهند باقی ماندهء جسمم را فروببلعندانگار کائنات دست



به دست هم داده است که از من تنها همان روحم باقی بماند همان جاودان



کوچ انده.



بیچاره چوپان به من گفته بود باید دروغ بگویم او گفته بود که مثل اوباشم



هرروزم را ریا کنم وروزی هزار بار دروغ ببافم.بیچاره چوپان به من فهمانده



بود که ساده ام که از بس راست گفته بودم همه چیز به من دهن کجی



می کرد انگار که من شکل نافرم روال عادی روزمرگی دیگران بودم انگار



که حقیقت وجود من مثل لکه سیاهی بر دامان سپید زندگی افتاده



بود؛بیچاره چوپان نمی خواست دریدن من را باچشم ببیند از لای انگشتان



سپیدش می دید که گرگها مرا سرخوش ومست ازسر شکم سیری به



نیش می کشند.بیچاره چوپان به من گفته بود که باقامتی افراشته بی



خیال وراحت دروغ بگویم وشاد باشم از پیروزی هر نیرنگم وخیال خام خوش



هر فریبم.



بیچاره من که هرروز ساده بودم واز سر سادگی با همه ساده بودم،بیچاره



من که این لعنتی زندگی دارد با آن نیشخند موذیانه اش مرا خوب به مسخره



می گیرد،بیچاره من که هرروز گرگها از من سیر می شوند ومن چه



خوشبختم که در بقا ساده بودم واز خوشی سیر شدن گرگها درپوست



خود نمی گنجم...



مغموم وسرشکسته گرگها جان نحیف مرا دریدن ونفرین چوپان راخریدن



چه ازمن نصیبشان شد نمی دانم...ولی خوب می دانم طعم تکه پاره های



تنم در زیر آرواره هاشان چه خوش بوده است چه سرمست و مغرور شده



اند از دریدن من ؛بیچاره آنها که کم از من نصیبشان شد،من باید از کرمها



عذرخواهی کنم که گرگها همه ی جان مرا خوب به نیش کشیدن وچیز کمی



ازمن برای آنها باقی مانده،من از خاک شرمنده ام که دیرتجزیه می شوم



وبه گیاه خرسندم که روزی در آن بقا پیدا خواهم کرد؛گیاهی می شوم



ساده و بی زبان - نحیف و ..... باز هم شکننده


Powered by FAchat