(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : بابای جعبه ای
نمایش موضوع اصلی :

زهرایی یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳ ۱۰:۵۵ بعد از ظهر



حرفی نمی زنی چرا " بابای جعبه ای"؟
 
خسته شدم، بيرون بيا "بابای جعبه ای"
 
لطفاً بلند تر كمی فرياد هم بزن
 
آن جا نمي رسد صدا "بابای جعبه ی"
 
با آن قدت، تو جاشدی آن جا، ببين مرا
 
جا می شوم، ببر مرا "بابای جعبه ای"
 
قد عروسكم شده ای، باور كن ببين
 
من مادرت، قبول؟ ها؟ "بابای جعبه ای"
 
بابا عروسكی، چرا لالا نمی كنی؟
 
شب شد، لالا لالا لالا "بابای جعبه ای




ای کاش من جای تو بودم تو جای من بودی

حال بابا رو ببین باوفا پاشو بشین

جون نکن پیش چشام پا نکش روی زمین 

پر زخمه این پیکر تو کاش من جای تو بودم

چه کنم با زخم پر تو کاش من جای تو بودم

چه کنم بابا با سر تو کاش من جای تو بودم

بابا تو  عصای من بودی

ای کاش من جای تو بودم تو جای من بودی


 

بی تو این دنیا شد قفسم کاش من جای تو بودم

مثل آتیشه هر نفسم کاش من جای تو بودم

ای که برای درد دل ها دوای من بودی

ای کاش من جای تو بودم تو جای من بودی

بی تو من چه بی کسم،خسته و بی نفسم

دردمو به کی بگم تا حرم نمی رسم

حال بابا رو ببین باوفا پاشو بشین

جون نکن پیش چشام پا نکش روی زمین 

رو به روی تو نهم بلکه دل آرام شوم




پدر" کودک را بلند کرد و در آغوش گرفت.
کودک هم می خواست "پدر" را بلند کند.
وقتـے روـے زمین آمد دست های کوچکش را دور پاهای "پدر" حلقه کرد تا پدر را بلندکند ولـے نتوانست.
با خود گفت حتماً چند سال بعد می توانم.
بیست سال بعد توانست پدر را بلند کند
"پدر" سبک بود.


به سبکـے یک "پلــــــــاک" و "چند تکه استــــــــخوان"



ببخش بابا...
برای دختر اذن پدر شرط است و ما برای شروع زندگی مشترکمان به اجازه ی تو نیاز داریم!
بابای شهیدم:
همه ی سهمیه ها و امکانات ارزانی آنان که یک عمر چماق و طعنه ی (سهمیه ای) بر سر ما کوبیدند
همه اش مال آنها
فقط امشب بیا در عروسی ما باش
مگر نه اینکه دختر ها بابایی هستند
مگر نه اینکه شهدا زنده و عند ربهم یرزقونند...
فقط همین یک سهمیه:
تو شب عروسی من باش و دخترت را در لباس عروس ببین
چیزی که آرزوی تو بود و من



عاقد دوباره گفت :« وکیلم ؟... » ، پدر نبود
ای کاش در جهان راه و رسم سفر نبود

گفتند: رفته گل ...نه ...گلی گم ... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود

هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصلهای سرد که بی دردسر نبود

ای کاش نامه یا خبری ، عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود

عکس پدر مقابل آیینه ، شمعدان
آن روز دور سفر جز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت : « وکیلم ؟...» دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود

او گفت : با اجازه بابا بله...بله ...
مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود



 

 ببین این مرد که می‌بینی پدر من است.

نگاه نکن که الآن درازکش است، روزی یلی بوده برای خودش. نکند روزی با خودت بگویی که همسرم پدر ندارد. من پدر دارم.

این مرد پدر من است. نکند بخواهی به خاطر یتیمی‌ام با من ناسازگار باشی و تندی کنی ... این مرد پدرمن است. من بی‌کس و کار نیستم.

----------------------------------------------------------------------


آهنگ و حتما گوش بدین
فک کنین جای بچه ای هستین که باباتون شهید شده چیکار میکنین
چه حالی بهتون دست میده؟ اصلا طاقت نبودن و شهید شدن باباتونو دارین؟


Powered by FAchat