(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : ای همه ی پنجره ها رو به تو
نمایش موضوع اصلی :

بلاغ مبین شنبه ۱۱ امرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۳۷ قبل از ظهر



ای همه پنجره ها رو به تو
شهر و ده آشفته ی آشوب تو
کوهِ مه آلودِ پر ابهام من
عشقِ پرآوازه ی گمنامِ من
کاش دلم پیش شما بود و بس
آنطرف پنجره ها بود و بس
من همه ویرانی و حیرانی ام
حک شده این نقش به پیشانی ام
از تهِ دهلیز زمین آمدم
باز به این دوزخ کین آمدم
برف زمینگیرِ زمستان منم.
گم شده در زوزه ی طوفان منم.
سرد و نفسگیر و ترک خورده ام.
زیر تلنبار خودم مرده ام.
مثل نفس های سراسیمه ام.
گم شده اینجا به خدا نیمه ام.
******
عقربه ی ساعت مرگم تو باش
ساعت جان دادنِ برگم تو باش
کی تو به دادِ دل من میرسی؟
باز رهانیـــش زِ دل واپسی
حادثه شو اول تقویم را
خط بزن از دفترِ من بیم را
حادثه اینست که در میزنی
صبح به هرپنجره سر میزنی
حادثه یعنی همه ی چشم تو
قهر، تبسّم، خوشی و خشم تو
حادثه یعنی که تو از گل سری
از همه ی آینه ها بهتری
حادثه یعنی که تکلم کنی
نامِ مرا روی زمین گم کنی
حادثه یعنی که جهان مال توست
هرچه غزل هست همه فالِ توست!
*****
ای گل خوش خنده ی آتش تبار
نسبت فامیلیِ من با بهار
چشم تو سرمنشاء انگور هاست
ساقیِ هر روزه ی مخمور هاست
ای گل نیلوفر بودایی ام
پیچکِ پیچیده به تنهایی ام
مطلع هر شعر، تماشای توست
پای غزل ها من امضای توست
پیرهنت بافته از ابر و نور
گل زده بر دور و برش از بلور
ای زِ بهشت آمده ی خاکی ام
آدم خاکی، تن افلاکی ام
تو گلِ گلدانِ اتاقِ منی
شعله ی مادامِ اجاقِ منی
وسوسه ی گندم و سیبم تویی
آنکه دهد باز فریبم تویی
باز به من معنی ِ بودن بده
فرصتِ از عشق سرودن بده
اینکه نباشی به خدا دلهره است
یخ زدنِ پنجره ها فاجعه است
******
بی خبر از دغدغه و اظطراب
بندِ دلِ نازکم امشب بتاب
جاده ی طولانی و پرپیچ و خم
باز رساند دونفر را به هم
میرسی و شب همه شب روشن است
هرچه خوشی هست همه با من است.


 



Powered by FAchat