(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : اهل دانشگاهم روزگارم خوش نيست
نمایش موضوع اصلی :

یسنا یکشنبه ۶ امرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۰۳ بعد از ظهر

اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نيست
ژتوني دارم
خرده عقلي
سر سوزن شوقي

اهل دانشگاهم
پيشه ام گپ زدن است
گاه گاهي مي نويسم تکليف
مي سپارم به شما
تا به يک نمره ناقابل بيست
که در آن زندانيست
دلتان زنده شود

چه خيالي چه خيالي ميدانم
گپ زدن بيهوده است
خوب ميدانم
دانشم بيهوده است

استاد از من پرسيد:
چقدر نمره ز من مي خواهي
من از او پرسيدم:
دل خوش سيري چند

اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مشق از پنجره ها ميگيرم

همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهايم را وقتي مي خوانم
که خروس مي کشد خميازه
مرغ و ماهي خواب است

خوب يادم هست
مدرسه باغ آزادي بود
درس بي کرنش مي خوانديم
مره بي خواهش مي آورديم
تا معلم پارازيت مي انداخت
همه غش مي کرديم

کلاس چقدر زيبا بود
و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز
مثل يک بازي بود
کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را بستم

عاقبت رفتم در دانشگاه
به محيط خشن آموزش
و به دانشکده علوم سرايت کردم
رفتم از پله کامپيوتر بالا
چيزها ديدم در دانشگاه

من گدايي ديدم در آخر ترم
در به در مي گشت
يک نمره قبولي مي خواست
من کسي را ديدم
از ديدن يک نمره ده
دم دانشگاه پشتک مي زد

شاعري ديدم
هنگام خطابه
به خرچنگ مي گفت ستاره
و اسيد نيتريک را جاي مي مي نوشيد

همه جا پيدا بود همه جا را ديدم
بارش اشک از نمره تک
جنگ آموزش با دانشجو
حذف يک درس به فرماندهي کامپيوتر
فتح يک ترم به دست ترميم
قتل يک لبخند در آخر ترم
همه را من ديدم

من در اين دانشگاه در به در و ويرانم
من به يک نمره نا قابل ده خشنودم
من به ليسانس قناعت دارم

من نمي خندم اگر دوست من مي افتد
من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بکنند
و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد

من در اين دانشگاه
در سراشيب کسالت هستم
خوب مي دانم استاد
کي کوئيز مي گيرد
برگه حذف کجاست

سايت و رايانه آن مال من است
تريا، نقليه، دانشکده از آن من است
ما بدانيم اگر سلف نباشد
همگي مي ميريم
و اگر حذف نباشد
همگي مشروطيم

و نپرسيم که در قيمه چرا گوشت نبود

کار ما نيست شناسايي مسئول غذا
کار ما نيست شناسايي بي نظمي ها
کار ما شايد اينست که در مرکز پانچ
پي اصلاح خطا ها برويم

کارما شاید اینست بخندیم
بخندیم
بخندیم

و

بخندانیم
هر چه اینجا نگران آمده است

Powered by FAchat