(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : معجزه
نمایش موضوع اصلی :

گل یخ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۵:۰۱ بعد از ظهر

ظهر بود با مادرم تو حرم قدم میزدیم ... به خاطر اصراری که من داشتم، رفتیم پیش یه خادم ...

من بهش میگفتم فرشته! آخه چهره ش خیلی نورانی و مهربون بود ...

رفتیم تا بدونیم فلسفه ی ناقاره زدن دم غروب چیه و چه معنی ای داره؟

خادم مهربون با کلی احترام و خوش رفتاری بهمون سلام کرد ...

جوابمونو داد ... حین صحبت هاش سرشو پایین می انداخت؛پیش زائرای مولا و آقا ش اظهار فروتنی داشت و با حیای خاصی و لبخند دلنشینی واژه ها رو به زبان می آورد ...

در جواب سوالمون گفت ناقاره ی حرم یک شعره ...گفت الان شعرش رو پیدا میکنم.... دست کرد تو جیبش تا برگه ی شعر رو به ما نشون بده... اما همون موقع که دنبال ورق بود یه پاکت پلاستیکی کوچیک ... پر از پرهای گل از جیبش بیرون اومد و افتاد روی زمین ..جلوی پای مادرم  ...
خادم تبسمی کرد و گفت این هم قسمت شماست ... مدت زیادیه تو جیبم بود و برعکس همیشه فراموش کرده بودم بدم به کسی ...انگار مونده بود برای شما .... مادرم خوشحال به روی گل های خشک دست میکشید .... اما من مبهوت مانده بودم چون نمیدونستم حکمت گل ها چیه؟! خادم خودش ادامه داد به گفتن .... این گل ها، گل های روی ضریح آقاست ... همیشه اونها رو بسته بندی میکنیم و تو اعیاد بین مردم پخش میکنیم ...
دیگه خوشحال تر از قبل بودم... یه هدیه از طرف امامم ... یکم که گذشت خادم حال و هواش عوض شد و گفت هیچی بی حکمت نیست ... حاج خانم آقا خیلی رئوغه ... می خواین یه خاطره از خودم بگم با همین گل ها؟
من و مادرم که مشتاق شنیدن بودیم با جون و دل گوش میدادیم ...خادم یه داستانی گفت که دلمون لرزید ... خاطره این بود :

مادری با  دخترش که اصلا توان حرف زدن نداشت و یا به اصطلاحی لال بود با هم پا گذاشتند به صحن حضرت علی بن موسی علیه السلام ...رفتند جلوی ضریح
تا دعا کنند برای شفای دختر ...

امام رضا ... امام خوبم... تو بهترین طبیبی

درد منم دوا کن ...

اما ...

همون لحظه ی بارانی زمانی که حاجت میخواستن یه گلدون از گلدونای امام میوفته رو سر دخترک و بیهوش میشه
مادر که غمش بیشتر میشه با ناله و فریاد میگه امام! دستت درد نکنه! بچه مو شفا ندادی که هیچ
زدی سرشم شکوندی؟! این بود مهربونیت؟! 
مادر دلشکسته به همراه خادم دخترو میبرن پیش دکتر تا حالش جا بیاد اما ...

یه چیزی شد ... دختری که نمیتونست حرف بزنه بعد از بیدار شدن ... صحبت میکنه!

چی شد؟؟؟؟ چه اتفاقی افتاد؟؟؟؟ انگار معجزه شد!!!
دکتر بعد از تمام بررسی هاش میاد یه دلیل میاره
میگه : گلدونی که پرت شده مستقیم خورده به همون نقطه ای که قدرت تکلمو از دختر گرفته بود ... و اونو تحریک کرده و شوکی بوده برای دختر بیمار
برای همین خوب شده و دیگه هیچ مشکلی نداره .....

مادر و دختر باز برگشتن به حرم اما اینبار برای عرض تشکر ...

وقتی خاطره تموم شد همه مون بغض کردیم ... بوی حرم ... گل های رنگارنگ ... امام رئوف  
 

 


Powered by FAchat