(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : مجنون نمایش موضوع اصلی : |
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
عشق لیلا در دلت انداختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
روز و شب او را صدا کردی ولی
مطمئن بودم به من سر میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم |
Powered by FAchat