(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : ((((در سایه آفتاب پدر ))))
نمایش موضوع اصلی :

بانوی آفتاب جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۳ ۰۸:۵۴ بعد از ظهر

 

 



پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ ات، کودکی‏ هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
می‏خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏ هایی را خوردی که مال تو نبودند!
ببخش اگر ناخن‏ های ضرب‏ دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‏ ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی ‏ات بزنم. سایه ‏ات کم مباد ای پدرم!
آن روزها، سایه‏ ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏ ایستادی، همه چیز را فرا می‏گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏ های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‏ریزد.
هیچوقت مهربانی ات را نمیتوانم در کلام بیان کنم

دلم می‏خواهد به یک‏باره، تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبی‏ ات را که نگاه می‏کنی، یادم می‏ آید که وقت غنچه ‏ها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو.
این، تصادف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم‏ معنی، کنار هم چیده شده‏ اند. یعنی در دائرة المعارف عشق، پدر، ترجمه علی علیه ‏السلام است.
پدرم ای عزیزتر از جانم:

تا ابد برایم بمان
 

   

 

سلامتی همه باباهای مهربون دنیا صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم

 


Powered by FAchat