(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : علم و حلم و عظمت و سخاوتمندی امام نقی (ع)
نمایش موضوع اصلی :

پسرآفتاب یکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۳ ۰۴:۵۹ بعد از ظهر

علم و حلم و عظمت و سخاوتمندی امام نقی (ع)

 

 

 

علم امام نقی (ع) :

علم امام نقی (ع) در تنزیه آفریدگار یکتا نیز بسیار خواندنی و قابل تعمل است . امام نقی علیه السلام می فرماید :

به راستی خداوند وصف نشود جز بدانچه خودش، خود را وصف کرده. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجزند و تصورات به کنه او پی نبرند و در دیدهها نگنجد. در نزدیکیاش دور است و در دوریاش نزدیک. چگونگی را پدید کرده بدون آن که گفته شود خود او چگونه است و مکان را آفریده بدون آن که خود مکانی داشته باشد، از چگونگی و از مکان برکنار است، یکتا و یگانه است. شکوه و ابهتش بزرگ و نامهایش پاک است

 

  
حلم  امام نقی (ع) :
حلم برای پی بردن به حلم آن حضرت کافی است به بردباری و گذشت آن حضرت از بریحه، پس از آن که دانست وی در نزد متوکل از او بدگویی کرده و به او افترا بسته و وی را تهدید کرده


سخاوتمندی امام نقی (ع) :
ابن شهر آشوب در مناقب مینویسد: ابو عمر و عثمان بن سعید و احمد بن اسحاق اشعری و علی بن جعفر همدانی به نزد علی بن حسن عسکری رفتند. احمد بن اسحاق از وامی که بر گردنش بود نزد حضرت شکایت کرد. آنگاه امام به عمرو که وکیلش بود، فرمود: به او سی هزار دینار و به علی بن جعفر نیز سی هزار دینار بپرداز و خود نیز سی هزار دینار برگیر. ابن شهر آشوب پس از نقل این ماجرا گوید: این معجزهای بود که جز ملوک و پادشاهان آن را نیارند و ما از کسی چنین بخششی نشنیده ایم


عظمت امام نقی (ع) در دل های مردم
طبرسی در اعلام الوری به سند خود از محمد بن حسن اشتر علوی نقل کرده است که گفت: همراه با پدرم بر در سرای متوکل بودیم. من در آن هنگام کودکی بودم و در میان گروهی از مردم از طالبی و عباسی و جعفری ایستاده بودیم، که ناگهان ابو الحسن (ع) وارد شد. مردم همگی از مرکبهای خویش پایین آمدند تا آن حضرت به درون رفت. یکی از حاضران از دیگری پرسید: به خاطر چه کسی پایین آمدیم؟به خاطر این بچه؛ حال آن که او از نظر سال از ما بزرگتر و شریفتر نبود. به خدا سوگند دیگر به احترام او از مرکب خویش پایین نخواهم آمد. پس ابو هاشم جعفری گفت: به خدا قسم کودکان چون او را میبینند به احترام او پیاده میشوند. هنوز دیری نگذاشته بود که آن حضرت به طرف مردم آمد. حاضران چون او را دیدند باز به احترام وی پیاده شدند؛ ابو هاشم خطاب به حاضران گفت: مگر نمیگفتید دیگر به احترام او پیاده نمیشوید؟ پاسخ دادند: به خدا قسم اختیار خود را از دست دادیم و از مرکبهای خود پیاده شدیم.


منبع
کتاب سیره معصومان، نویسنده: سید محسن امین

Powered by FAchat