(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : شد شد نشد نشد...............
نمایش موضوع اصلی :

بانوی آفتاب شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۱۰ بعد از ظهر

                                  

این شعر مخصوصا این قسمتش که شد شد نشد نشد مثل یک قرص آرام بخش عمل میکنه در این روزگار

 

ای دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد

دولت اگر غلام تو شد شد نشد نشد

این دختر زمانه که هر دم به دامنی ست

یکدم اگر به کام تو شد شد نشد نشد

این سکه ی بزرگی و اقبال و سروری

یک روزهم به نام تو شد شد نشد نشد

چون کار روزگار به تقدیر یا قضاست

تقدیر بر مرام تو شد شد نشد نشد

روز ازل چو قسمت هر چیز کرده اند

عیشی اگر سهام تو شد شد نشد نشد

چون باید عاقبت بنهی خانه را به غیر

آباده کاخ و بام تو شد شد نشد نشد

زان می که تر کنند دماغی به روز غم

یک قطره گر به جام تو شد شد نشد نشد

دامی به شاهراه مرادی بگستران

این صید اگر به دام تو شد شد نشد نشد

یک دم غنیمت است بنوشان و می بنوش

صبح امید شام تو شد شد نشد نشد

در درگه ملک چو غلامان بزی حکیم

بر حضرتش مقام تو شد شد نشد نشد.

 
میرزا علی نقی خان حکیم الممالک متخلص به حکیم

 

Powered by FAchat